اعتیاد فرزند

۷ حقیقت درباره اعتیاد پسرم که ۵ سال طول کشید تا یاد بگیرم

من احساس همدردی عمیقی نسبت به والدینی دارم که تازه درگیر ماجرای وحشتناک فرزند معتاد شده‌­اند.همچنین حال کسانی که با مرحله بعدی روبرو می‌­شوند را درک می­‌کنم.
همان مرحله‌­ای که با احتمال آشفتگی روبرو هستند.
توانبخشی، زندانی شدن، خروج فرزند معتاد از خانه و خانواده همگی تبعاتی هستند که به واسطه این اتفاق پیش می‌­آید و نمونه‌هایی از این دست که زخم­‌های تازه‌ای برای همسرم و من محسوب می­‌شود.

ما در طول این مسیر چندین درس دشوار آموخته‌ایم و با آن روبرو بوده‌­ایم، که همه در ابتدا آنها را انکار می­‌کردیم.
ما دائماً در مورد این چیزها با خودمان و یکدیگر می‌جنگیدیم.
فرقی نمی‌کند چه کسی حقیقت را به ما می‌گوید، چرا که خودمان بیشتر از همه به حقیقت واقف بودیم.
و سوای همه چیز به هرحال، او پسر ما بود.
ما به پذیرش حقایق تلخی رسیدیم و امروز رویارویی با این موضوع دردناک برای ما ساده‌­تر شده است.
ما توانستیم به فرزندمان که در دام اعتیاد افتاده بود کمک کنیم و در روند بهبودش موثر باشیم.
همچنین توانستیم در این مسیر به خودمان نیز کمک کنیم.

۱- والدین می‌توانند «محرک و توانا» باشند

ما عاشق دختران و پسرانمان هستیم و هر کاری می­کنیم تا درد و رنجی را متحمل نشوند.
ما برای از بین بردن اعتیاد و صاف کردن جاده سخت پیش رو، هر کاری انجام می­‌دهیم.
ما حاضریم زندگی­مان را فنا کنیم تا از درد و رنج آنها کاسته شود حتی اگر کم به نظر بیاید.

من یک بار در مورد استفاده از مواد مخدر نامه‌ای به پسرم نوشتم.
در این نامه از قیاس او در ایستگاه راه‌آهن ایستاده استفاده کردم و اینگونه مثال زدم که وقتی یک قطار (مواد مخدر و اعتیاد) با سرعتی سریع پیش می­‌رود و شروع به سوت کشیدن می‌­کند.
با این حال حتی اگر روی ریل ایستاده باشد، با وجود تمام اتفاقات گذشته، اتفاقی برای او نمی‌­افتد.

برای پسرم نوشتم کار من این است که او را از این مسیر خارج کنم و از روی ریل هلش دهم، چرا که این کار وظیفه پدری من است.
حالا می‌فهمم که تمام راه را اشتباه کردم. تمام کارهایی که انجام می‌دادم باعث می‌­شد خودم در مسیر این سوت­ زدن­‌ها مثل یک مرده باشم و فرزندم را تنها بگذارم تا روز بعد در مسیر یک سوت قطار دیگر بایستد.

ما فرزندان خود را به بهترین روشی که در توانمان بود بزرگ کردیم.
در بعضی از مواقع، آنها تصمیمات خاصی گرفتند که باعث شد به این مسیر سوق پیدا کنند.
در دراز مدت، ما فقط می‌توانیم از آنها حمایت کنیم و فرصت‌های مختلفی را برای کمک به آنها در تصمیم‌گیری صحیح برای زندگی­‌شان فراهم کنیم. به همین دلیل است که الگوهای نقش‌های مختلف مانند حامیان مالی، افسران پلیس، سربازها، افسران اصلاح تربیت و مشاوران باید همه تلاش کنند تا تا به فرد راه صحیح را نشان دهند.

 اما متأسفانه…

انجام این کار سخت و دشوار است. با این وجود در بعضی مواقع، همیشه نمی­توانیم آنچه که به آن نیاز دارند را انجام دهیم. چرا که ما همیشه نمی­‌توانیم از صدمه دیدن آنها جلوگیری کنیم، زیرا بچه­‌ها برای رشد باید عواقب طبیعی اقدامات خود را تجربه کنند.

۲- والدین نمی­‌توانند این موضوع را کاملاً را به تنهایی رفع کنند

این بیانیه مربوط به مواردی است که قبلاً در بالا نوشتم.
بروز این اتفاق مشکلی است که فقط فرد مبتلا به اعتیاد می­‌تواند برطرفش کند.
گفتن این جمله و واقعیت برای کسی مثل من خیلی سخت است.
چرا که توقع دارم و سعی می­کنم خودم همه مشکلات را برطرف کنم.
در ذهن فرد معتاد به جز خودش کسی مجاز به کاری نیست.
آنها تنها کسانی هستند که می­‌توانند تصمیم بگیرند زندگی خود را تغییر دهند، بهتر یا بدتر شوند.
این ماجرای اعتیاد به پایان نمی‌­رسد مگر تا زمانی که آنها تصمیم بگیرند که به موضوع فیصله دهند.

بسیاری اوقات، والدین سعی می‌کنند تا برای آنها تصمیمی بگیرند و این کار نه تنها نتیجه‌­ای ندارد بلکه در برخی مواقع موجب شکست هم می­‌شود. کاری که والدین می‌توانند انجام دهند، تشویق و کمک کردن فرزندان‌شان است که دنبال کمک یا معالجه بروند. و به آنها اجازه دهند تا خودشان به تصمیم نهایی برسند.

۳- فرد معتاد می‌تواند دروغگو باشد

فرد معتاد برای پنهان کردن اعتیاد خود، هر چیزی را خواهد گفت و هر اقدامی برای رفع این مشکل انجام خواهد داد. من صادقانه در آن زمان اعتقاد داشتم که این افراد درک نمی‌­کنند که دروغ می­‌گویند و فقط توجیهی را گفتند که فکر می­‌کنند والدین می­‌خواهند بشنوند. من معتقدم که کودکان به دنبال تأیید والدین خود هستند و به دنبال غرور و افتخار ما هستند. من معتقدم افرادی که به اعتیاد دچار می­‌شوند خودشان را دوست ندارند و آنچه را که انجام می‌دهند تأیید نمی­‌کنند، اما معتقدم که هیچ راهی برای خروج از این بحران ندارند.

تنها ساز و کار آنها برای بقا، جستجوی نوعی تأیید از طریق دروغ است، حتی اگر بدانند که سرانجام مچشان گرفته می‌­شود. من به عنوان یک پدر، معتقدم که «تأیید» حسی رضایت­‌کننده درست مثل مواد مخدر را ارائه می­‌دهد. حتی نگاهی اجمالی به نشانه تأیید از سوی یک دوست عزیز حس خاصی را برای آنها رقم می­‌زند، حتی اگر این احساس برای دو ثانیه ادامه یابد.

وقتی پسرم به من می‌گوید که دیگر مواد مصرف نمی­‌کنم، در واقع این حرف را باور نمی­‌کنم. اغلب در جواب این جمله به او می‌گویم، «چشمانم می‌توانند خیلی بهتر از گوش­‌هایم بشنوند.» دقیقاً همانطور که ما به دنبال شواهدی در مورد استفاده آنها از مواد هستیم، باید به دنبال شواهدی در مورد عدم استفاده آنها هم باشیم.

صرفا به دلیل چند جمله‌­ای که می­‌گویند و مصرف‌شان را انکار می‌­کنند نباید حرف‌شان را باور کرد و به آن اعتماد کرد. وقت­‌هایی که آنها را به انجام کار مثبتی می‌کشید، وقت‌­هایی که دروغ نمی­‌گویند، به آنها انرژی مثبتی بدهید و تشویق‌شان کنید، حتی اگر این تشویق برای چیزهای کوچکی باشد.

۴- فرد معتاد می­‌تواند بزه‌کار باشد

علائم این بیماری و گرفتاری به اعتیاد قطعاً می‌تواند شامل رفتار­های غیرقانونی هم باشد.
به همین دلیل پسرم در زندان است.
پدر و مادر باید با این مساله روبرو شوند – او اشتباه کرده است و باید تاوان این اشتباه را بپردازد.
همانطور که طبق نظر برخی از مردم «این بدهی فرد به جامعه است.»

وقتی افراد دیگری را در این محیط می­‌بینیم که در کانون توجه قرار می‌­گیرند، تمایل داریم که فکر کنیم چقدر شایسته حضور در آنجا هستند. با این حال، فرزندان ما به این مکان تعلق ندارند، این حس مشترک همه ماست.
ما می‌توانیم اشتباهات را با تخلف و بزه‌کاری توجیه و تفکیک کنیم، اما این‌ها فقط شرایط قانونی است.
هر آدمی به هر حال فرزند کسی است.

به طور کلی، اکنون می‌فهمم که پسرم کارهای غیرقانونی بسیاری انجام داده است و موجب شده که سر از رندان در بیاورد. او باید تاوان تمام اعمال خلافکارانه خود را بپردازد و باید بفهمد که چرا در چنین موقعیتی قرار گرفته است. به هرحال این نتیجه یک سری از تصمیماتی‌ست که برای زندگی­اش گرفته و شما در حال حاضر کاری نمی‌­توانید انجام دهید.

۵- ممکن است اطرافیان نخواهند دور و بر یک فرد معتاد باشند

پسرم به بسیاری از افراد ستم کرده است و من با این موضوع کنار آمده­‌ام. واکنشی کاملا طبیعی است که مردم نخواهند اطراف یک فرد که اعتیاد  دارد بگردند. ما والدین و خانواده او هستیم و این عشق بی قید و شرط ماست که ما را در کنار او نگه می‌دارد. احساساتی که مردم و باقی افراد نسبت به او دارند صرفا احساسات اشتباهی نیست و نباید از این موضوع دلخور شد.

برخی از خانواده ­ها ممکن است در این شرایط حمایت بزرگی را عرضه کنند و از کنار افراد مبتلا دور نشوند. اما بعضی از مردم تحمل مشکلی که در آن دخیل نیستند و فرد دیگری به وجود آورده است را ندارد و تصمیم می‌گیرند و تصمیم می‌گیرند که از آنها جدا شوند و فاصله بگیرند. ما، به عنوان خانواده باید تصمیم خود را بگیریم و در این بین هیچ انتخاب اشتباهی وجود ندارد – هر کدام بستگی به ارجحیت و شرایط شما دارد. بهترین تصمیم را متناسب با خودتان و شرایط‌تان بگیرید.

۶- زندگی به یک شکل باقی نمی‌ماند

پسرم اکنون یک مرد ۲۱ ساله است.
او یک فرد بالغ است، و گاهی اوقات رفتار یک کودک را دارد.
با این حال، جهان ما سنین زمانی را می شناسد، نه سطح بلوغ.
هر چند برای ما همان بچه ۵ ساله به نظر بیایند.
من همیشه اعتقاد دارم که میکل آنژ درونی پسرم گم شده است.
بعضی از روحیاتی که گم می­‌شوند بعضی وقت‌ها راه برگشت را پیدا می­‌کنند، اما بعضی­‌ها اینطور نیستند.

یکی از راه‌های که پیش‌ روی من است صرفا غصه خوردن برای این تغییر و گم شدن معصومیت فرزندم باشد اما اگر رو به جلو پیشرفت نکنیم، هیچ کدامم نمی‌­توانیم کمکی برای بهبود شرایط انجام دهیم. غصه خوردن و عزاداری دردی از ما و فرزند گرفتارمان دوا نمی‌­کند. شخصی که معتاد است در گذشته یا آینده زندگی نمی‌­کند؛ این فرد اینجا و در حال زندگی می­‌کنند. اگر می‌خواهید به کسی که در حال مبارزه است کمک کنید، باید در همان دنیا و زمانی زندگی کنید که او زندگی می­‌کند و درک کنید که چه مسیری را طی می­‌کند.

۷- شخص معتاد ممکن است به سمت بی­‌خانمانی پیش برود

همسرم در قسمت پایین­ شهر کار می­‌کند.
وقتی به چنین مکان­‌هایی می­‌روید، می‌توانید افرادی را ببینید که در خیابان‌ها و زیر پل‌ها زندگی می‌کنند و در آنجا به هر طریقی از مردم درخواست غذا یا پول می­‌کنند.
افراد این منطقه‌­ها عموما کثیف و گرسنه هستند.
این افراد به احتمال زیاد می­‌توانند جزو دست‌ه­ای باشند که با اعتیاد روبرو هستند یا از بیماری روانی رنج می­‌برند.
آنها پسران، دختران، برادران، خواهران، پسر عموها و دوستان کسی هستند.
اما وجود این روابط  وضعیت آنها را تغییر نمی‌­دهد.

اگر فرزند ما تصمیم بگیرد که اینگونه زندگی کند، به شدت به من صدمه می‌­زند، اما اگر او تصمصم بگیرد که چنین راهی را پیش ببرد نمی‌شود جلوی این تصمیم را گرفت. من می‌­توانم برای کمک به خودم و او تلاش کنم، می­‌توانم سعی کنم تشویقش کنم تا از کمک­‌ها بهره بگیرد اما نمی‌توانم او را تغییر دهم. در نهایت باید شرایط را فراهم کرد که از خانه و خانواده زده نشود و هر چند به سختی در مامن خانه بماند تا زمانی که راهکاری برای موضوع پیدا شود.

مهم است که والدین بدانند

چیزی که به وضوح در رفتار والدین مشاهده می­‌شود جنگ با حقیقت است.
ما تمام طول مسیر در حال انکار هستیم و با احساسات خود می‌جنگیم.
گاهی اوقات ناامید شده‌­ایم و آرزوهایی کرده‌ایم که خیلی درست نیستند.
موضوعی که باید در خاطرمان باشد این است: تا زمانی که حقیقت را باور نکنید، نمی­‌توانید در درون خود آرامش پیدا کنید. و یا واقعاً نمی‌‌توانید به فرزندتان که درگیر اعتیاد است کمک کنید.
پذیرش حقیقت و ارائه راهکار برای پیش‌برد اوضاع مهم است.
به شما امکان می‌دهد که هم به خودتان و هم به فرزندتان کمک کنید.

من از پسرم بخاطر استفاده از مواد مخدر و تحمل این درد همه نفرت ندارم.
من از بیماری اعتیاد و کارهایی که بخاطر مصرف مواد انجام می‌دهد متنفرم.
من از دروغ گفتن، دزدی و اعتیاد متنفرم.
من پسرم را خیلی دوست دارم، اما از راه‌های او متنفرم.
جدا کردن این دو موضوع کاملاً ضروری و حیاتی است و دیدگاه معتدل­‌تری به شما می‌­دهد تا با موضوع برخورد کنید.

توسط ویکیچه