اقتصاددانان به اشتغال کامل باور دارند و اغلب مردم دنیا (به خصوص آمریکایی‌ها) معتقدند که کار شخصیت را می‌سازد. اما اگر شغل‌ها دیگر نتوانند این نقش را ایفا کنند، چه می‌شود؟

در دنیای امروز، مفهوم کار و شغل به شکلی عمیق با هویت و ارزش فردی ما گره خورده است. برای قرن‌ها، بسیاری از جوامع به ویژه در غرب، باور داشته‌اند که کار نه تنها برای تأمین زندگی ضروری است، بلکه ابزاری برای ساخت شخصیت و اخلاق نیز به شمار می‌رود. مفاهیمی چون نظم، ابتکار عمل، صداقت و خودانضباطی اغلب به عنوان ارزش‌هایی مطرح شده‌اند که از کار نشأت می‌گیرند. افزون بر این، بازار کار به عنوان سیستمی پذیرفته شده که فرصت‌ها و درآمدها را به طور عادلانه تخصیص می‌دهد. این باورها به شدت ریشه در ذهنیت انسان‌ها دارد و بسیاری از کودکی می‌آموزیم که موفقیت و ارزش فردی با تلاش در محیط کار تعریف می‌شود. اما امروز، با تحولاتی که در اقتصاد و فناوری رخ داده است، این باورها به چالش کشیده شده‌اند.

 

بحران اقتصادی و بازاندیشی در نقش کار

با وقوع بحران اقتصادی بزرگ در دهه‌های اخیر، بسیاری از شغل‌ها از بین رفته و مشاغل جدیدی که ایجاد شده‌اند، اغلب به صورت پاره‌وقت یا با دستمزدهای پایین بوده‌اند. این تغییرات باعث شده که کار دیگر به عنوان یک منبع پایدار برای تأمین زندگی و رفاه شخصی مورد اعتماد نباشد. نویسندگان مختلفی از این بحران به عنوان فرصتی برای بازاندیشی در مورد مفهوم کار استفاده کرده‌اند. آن‌ها معتقدند که کار دیگر نمی‌تواند به همان شکلی که در گذشته برای ما معنا داشت، نقش اساسی در زندگی مان ایفا کند.

یکی از نکات مهم این است که دیگر نمی‌توانیم بر این باور باشیم که شغل‌ها به سرعت بازخواهند گشت یا اینکه رشد اقتصادی به طور خودکار به بازگشت فرصت‌های شغلی منجر خواهد شد. در واقع، بسیاری از شغل‌هایی که طی رکود اقتصادی از دست رفته‌اند، یا به دلیل خودکارسازی و استفاده از تکنولوژی‌های پیشرفته به طور کامل حذف شده‌اند، یا اگر بازگردند، با کیفیت پایین‌تری و به صورت مشاغل موقت و پاره‌وقت خواهند بود. بنابراین، حتی در جوامعی که نرخ بیکاری به ظاهر کاهش یافته است، نابرابری درآمدی همچنان بالا باقی مانده و بسیاری از افراد با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند.

 

 تأثیر فناوری بر بازار کار

یکی از عوامل مهمی که به تغییر بازار کار دامن زده، پیشرفت فناوری و خودکارسازی بسیاری از وظایف است. در حال حاضر، فناوری‌های پیشرفته‌ای مانند هوش مصنوعی و رباتیک نه تنها مشاغل فیزیکی بلکه مشاغل فکری و اداری را نیز تهدید می‌کنند. طبق مطالعات اقتصادی، تقریباً نیمی از مشاغل فعلی ممکن است در دو دهه آینده توسط فناوری جایگزین شوند. این تغییرات باعث می‌شود که ما دیگر نتوانیم به نقش سنتی کار، به عنوان منبع اصلی درآمد و هویت فردی تکیه کنیم.

 

چالش اخلاقی و معنوی ناشی از از دست دادن شغل‌ها

از دست دادن شغل‌ها تنها یک بحران اقتصادی نیست، بلکه یک بحران اخلاقی و معنوی نیز به شمار می‌رود. بسیاری از افراد هویت و ارزش خود را بر اساس کار و شغل‌شان تعریف می‌کنند. کار به ما احساس مسئولیت، هدف و ساختار می‌دهد. اما اگر کار دیگر نتواند این نقش‌ها را ایفا کند، ما باید به این فکر کنیم که چگونه می‌توانیم بدون کار زندگی معنادار داشته باشیم. این بحران ما را وادار می‌کند که بپرسیم: چه چیزی می‌تواند جایگزین کار به عنوان منبع ارزش شخصی و اجتماعی شود؟

 

ما نیاز داریم به یک بازنگری جدی در مورد مفاهیم اجتماعی کار و درآمد بپردازیم. در جهانی که شغل‌ها در حال ناپدید شدن هستند، ما باید راه‌های جدیدی برای تأمین رفاه عمومی پیدا کنیم. یکی از این راه‌ها، استفاده از طرح‌های حمایت اجتماعی مانند درآمد پایه همگانی است که به افراد اجازه می‌دهد بدون نیاز به کار مستمر، از یک حداقل درآمد برای زندگی برخوردار باشند.

 

دورنمای آینده: زندگی بدون کار؟

یکی از سوالات کلیدی این است که اگر دیگر مجبور به کار نباشیم تا زندگی خود را تأمین کنیم، زندگی ما چگونه خواهد بود؟ آیا در جهانی که کار دیگر نیاز اصلی نیست، انسان‌ها می‌توانند به فعالیت‌های معناداری بپردازند؟ آیا ما وقت و انرژی خود را صرف آموزش، مراقبت از دیگران و خدمات اجتماعی خواهیم کرد یا اینکه به تفریحات بی‌هدف و گذراندن زمان در بی‌حوصلگی روی خواهیم آورد؟

شاید پایان یافتن ضرورت کار می‌تواند یک فرصت بزرگ برای بازاندیشی در مورد ارزش‌های انسانی باشد. در جهانی که اوقات فراغت دیگر یک امتیاز نخبگان نیست و به همه افراد تعلق دارد، چگونه انسان‌ها می‌توانند خود را بازتعریف کنند؟ آیا کارکردهایی که تا به امروز به کار نسبت داده می‌شدند، مانند ساختن شخصیت و تأمین هویت اجتماعی، از دست خواهند رفت یا اینکه به شکلی جدید بازسازی خواهند شد؟

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید به این چالش توجه داشت که ضروری است مفهوم کار را در جهانی که شغل‌ها به تدریج از بین می‌روند، بازبینی کنیم. اگر کار دیگر به عنوان یک منبع اصلی درآمد و شخصیت انسانی مطرح نباشد، باید به دنبال راه‌های جدیدی برای تأمین رفاه عمومی و ایجاد معنا در زندگی باشیم. این بحران نه تنها یک فرصت اقتصادی بلکه یک فرصت اخلاقی و معنوی برای بازاندیشی در مورد ارزش‌ها و نقش کار در زندگی انسانی است.

ترجمه ای آزاد از مقاله fuck Work نوشته جیمز لیوینگستون استاد دانشگاه راتگرز نیوجرسی

source

توسط wikiche.com