بین سال‌های ۱۸۷۰ تا ۱۹۴۵، بیشتر نظریه‌های خاستگاه زبان‌های هندواروپایی، به‌سوی اروپا متمایل شدند. برخی با تکیه بر نگرش‌های نژادگرایانه، خاستگاه را در اسکاندیناوی جست‌وجو کردند؛ دیدگاهی که در دوران نازی با عنوان «آریانیسم» حمایت شد. دیگر نظریه‌ها نیز منطقه‌ی شرق دریای بالتیک یا فرهنگ سفال‌های خطی دانوب را پیشنهاد می‌کردند.

سرنخ‌هایی از ژنتیک

از دهه ۱۹۶۰، نظریه‌ی «استپ پونتی خزری»، رفته‌رفته نظرها را به خود جلب کرد. استپ پونتی خزری، سبزدشت پهناوری است که از شمال دریای سیاه تا شرق دور دریای خزر، امتداد یافته است. هرچند این نظریه نیز کاستی‌هایی دارد، اما از دیگر گزینه‌ها منطقی‌تر به نظر می‌رسد.

زبان نیاهندواروپایی در ناحیه‌ای از ایران امروزی پدید آمد

افزون‌بر این، دو مقاله‌ی منتشرشده در نشریه نیچر (مهاجرت گسترده از استپ‌ها و ژنومیک جمعیت اوراسیای عصر برنز) که بر تحلیل دی‌ان‌ای انسان‌های باستانی تمرکز داشتند، به تقویت این دیدگاه انجامیدند. در این پژوهش‌ها، ژنوم افرادی از فرهنگ گورچالی (یامنا) در استپ پونتی خزری بررسی شد؛ مردمی که حدود هشت هزار تا سه هزار سال پیش می‌زیستند.

یافته‌ها نشان داد که حدود ۵ هزار سال پیش، گروه‌هایی از استپ پونتی خزری به شرق آسیا و غرب اروپا مهاجرت کردند. در اروپا، حضور آن‌ها باعث تغییرات عمده‌ای در ساختار ژنتیکی ساکنان شد. پژوهشگران می‌گویند امروزه، بیشتر مردان اروپایی و میلیون‌ها نفر در آسیای مرکزی و جنوبی، کروموزوم Y خود را از این استپ به ارث برده‌اند. مهاجرت‌هایی چون سقوط روم، طاعون یا جنگ‌های جهانی نیز چنین اثری نداشته‌اند.

بیشتر بخوانید

به‌عنوان نمونه، اگر زبان‌های مردم ایسلند تا هند، همگی تا گذشته‌های دور دنبال شوند، به یک زبان واحد می‌رسند. چنین داده‌هایی نشان می‌دهد که زبان، نقشی بنیادی‌تر از امپراتوری‌ها یا جنگ‌ها در شکل‌گیری تمدن ایفا کرده؛ حتی اگر زبان مردمان گورچالی برای همیشه از میان رفته باشد.

زبان‌ها ناپدید می‌شوند

اما چرا برخی زبان‌ها باقی می‌مانند، در حالی‌که برخی دیگر از میان می‌روند؟ لورنا گیب، زبان‌شناس، با تکیه بر تجربه‌ی زیست در شش کشور اروپایی، داستان‌هایی تاریخی و متنوع از فراموشی زبان‌ها را در کتاب خود (Rare Tongues) روایت می‌کند.

در این میان، کشور نامیبیا نمونه‌ای شاخص به شمار می‌رود. این کشور پس از پایان استعمار آلمان و حکومت آپارتاید، در سال ۱۹۹۰ استقلال یافت و ناچار به تعیین زبان رسمی شد. با اینکه انتظار می‌رفت زبان‌های آلمانی و آفریکانس کنار گذاشته شوند، دولت حتی از زبان‌های بومی پرگویشی مانند اوشیوامبو نیز استفاده نکرد. در عوض، زبان انگلیسی به‌عنوان زبان رسمی انتخاب شد؛ زبانی که فقط ۰٫۸ درصد از جمعیت کشور به آن سخن می‌گفتند.

امید بر آن بود که زبان انگلیسی باعث بهبود آموزش و ارتباط جهانی شود؛ اما امروزه تنها ۳٫۴ درصد از مردم نامیبیا، انگلیسی را زبان اول خود می‌دانند. بخشی از این ناکامی، به کمبود معلمان انگلیسی‌زبان مربوط می‌شود.

بیشتر بخوانید

مردم نامیبیا و دیگر نمونه‌های مشابه، بازتاب‌گر درهم‌تنیدگی پیچیده‌ی زبان، سیاست و هویت هستند. گیب می‌نویسد: «ما اکنون در دهه سازمان ملل برای زبان‌های بومی (۲۰۲۲ تا ۲۰۳۲) زندگی می‌کنیم؛ زمانی که کنشگران و پژوهشگران، آنچه را که داریم و آنچه را که در آستانه فراموشی است، برجسته می‌کنند.»

از جمله نمونه‌های نگران‌کننده، می‌توان به استرالیا و هند اشاره کرد. در استرالیا، ۹۳ درصد زبان‌های بومی یا از بین رفته‌اند و یا در آستانه نابودی قرار دارند. در هند، بیش از ۶۰۰ زبان در معرض انقراض هستند، در حالی‌که تا ۱۴ سال پیش، این رقم ۱۹۶ زبان بود.

زوال زبان‌ها، به‌معنای از‌دست‌رفتن دانش بومی است

زوال زبان‌ها، به‌معنای از‌دست‌رفتن دانش بومی نیز هست. گیب به پژوهشی اشاره می‌کند که در آمازون، آمریکای شمالی و گینه نو انجام شد. بر اساس پژوهش، ۷۵ درصد از حدود ۱۲ هزار گیاه بررسی‌شده، فقط در یک زبان بومی دارای نامی خاص بودند. بسیاری از این گیاهان خواص درمانی داشتند، اما این دانش نیز با مرگ زبان از بین می‌رود، حتی اگر خود گیاه همچنان در طبیعت باشد.

البته، برخی زبان‌های در آستانه نابودی، توانسته‌اند دوباره جانی تازه بگیرند. زبان منچو، زبان رسمی امپراتوری چین بین سال‌های ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۲، اکنون در دانشگاه‌های چین آموزش داده می‌شود. زبان مائوری، از سال ۱۹۸۷ به‌عنوان زبان رسمی نیوزیلند شناخته شده و در مدارس تدریس می‌شود. زبان گیلیک یا گیلی اسکاتلندی نیز از سال ۲۰۰۵ زبان رسمی اسکاتلند است؛ این زبان اکنون در کنار انگلیسی به کار می‌رود. همچنین، رسانه‌ها و نهادهای آموزشی نیز برای احیای آن تلاش می‌کنند.

با‌این‌وجود، فرایند احیای زبان آسان نیست و معمولاً نیازمند اراده‌ی سیاسی، سرمایه‌گذاری گسترده و مشارکت فعال جامعه است. در پایان، گیب ما را به تأملی دوباره دعوت می‌کند: «آیا می‌توانیم جهانی را تصور کنیم که همه با یک زبان سخن می‌گویند؟ شاید زندگی در چنین جهانی از نظر ارتباطی ساده‌تر باشد، اما بدون شک، از نظر فرهنگی فقیرتر خواهد بود.»

در نهایت، نباید انتظار داشته باشیم که به پاسخی قطعی برای منشأ زبان‌های هندواروپایی برسیم. پژوهشگران در این‌باره هشدار می‌دهند: «حل معمای خاستگاه زبان‌ها، معادل علمی برای گله‌داری از گربه‌هاست.» اما پاسداشت تنوع زبانی و شناخت ریشه‌های مشترک، ما را به درک حقیقتی فراتر از واژه‌ها خواهد رساند. زبان، بخشی از هویت انسان است.

source

توسط wikiche.com