وقتی برای نخستین بار تریلر فیلم Fountain of Youth را دیدم، واکنشی متناقض داشتم. از یک طرف، هیجان‌زده بودم که قرار است فیلمی در ژانر ماجراجویی تاریخی ببینم. بعضی‌ها این فیلم را «سرقت» محور توصیف کرده‌اند، اما اصطلاح دقیق‌تر «شکار گنج» است، ماجرایی جهانی، پر از صحنه‌های اکشن و با بازی ستارگان سینما.

من از تماشای شخصیت‌های سرگرم‌کننده‌ای که به‌دنبال افسانه‌ها و اسطوره‌ها می‌افتند تا اسرار تمدن‌های باستانی یا توطئه‌ای از قرن‌ها پیش یا نیرویی مافوق یا حتی بیگانگان فضایی را کشف کنند، لذت می‌برم و هالیوود خیلی کم به من چنین فرصتی می‌دهد!


برای خواندن نقد فیلم‌های بیشتر این قیمت را دنبال کنید


حالا که فیلم را دیده‌ام، واکنشم همچنان دوگانه است. از جهاتی، فیلم Fountain of Youth همان داستان ماجراجویانه‌ای بود که می‌خواستم، و در این لحظات حسابی از تماشایش لذت بردم. اما این فیلم مملو از ایراد است، هم در سطح جزئی و هم در ساختار کلی. به همان اندازه که از آن خوشم آمده، از آن دلخورم و در حالی که این نقد را می‌نویسم، هنوز نمی‌دانم کدام احساس برنده خواهد شد.

فیلم Fountain of Youth در ارائه هیجان‌های یک فیلم ماجراجویانه موفق عمل می‌کند

در هسته‌اش، فیلم Fountain of Youth داستان دو خواهر و برادری است که با سایه سنگین میراث پدرشان دست‌وپنجه نرم می‌کنند. پدرشان ماجراجو و محققی شبیه ایندیانا جونز بود (که به شکلی طعنه‌آمیز، «هریسون» نام دارد) و با اینکه مورد احترام جهانی قرار داشت، شاید آن‌طور که باید ستایش نشد. ماجراجویی‌های او اغلب خانوادگی بود. بعد از مرگش، پسرش لوک (با بازی جان کرازینسکی) راه او را دنبال کرد، هرچند راهی که انتخاب کرد بیشتر شبیه دزدی است تا کاوش. دخترش شارلوت (ناتالی پورتمن) مسیر متفاوتی رفت؛ ازدواج کرد، بچه‌دار شد و اکنون در موزه‌ای در لندن مشغول به کار است.

وقتی فیلم آغاز می‌شود، هر دوی آن‌ها به بن‌بست رسیده‌اند. لوک تحت تعقیب اینترپل به‌خاطر چندین سرقت هنری است و شارلوت نیز درگیر طلاقی است که دارد به جنگی بر سر حضانت فرزند تبدیل می‌شود. آن‌ها وقتی دوباره به هم می‌پیوندند که لوک خواهرش را به اجبار وارد جدیدترین مأموریتش یعنی جست‌وجوی سرچشمه افسانه‌ای جوانی می‌کند، آن هم برای میلیاردر در حال مرگی به‌نام اوون کارور (دامنال گلیسون). اما این سفر، چیزی فراتر از یک مقصد است؛ چرا که در مسیر هدف، آن‌ها نیز به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند.

این از جمله جنبه‌های مثبت فیلم است. مأموریت کارور به‌تنهایی می‌توانست محرک داستان باشد، اما فیلم پیوسته به انگیزه‌های شخصی‌تر لوک بازمی‌گردد و از طریق رؤیاهایش، سرنخ‌هایی از ناخودآگاه او به ما می‌دهد. گرچه فیلم گاه‌به‌گاه دچار لغزش می‌شود، این ستون روایی باعث می‌شود کاملاً فرو نریزد. فقط به‌خاطر همین است که پایان پرشور فیلم، تا این حد تأثیرگذار از کار درآمده است.

جالب اینکه بخش عمده‌ای از صحنه‌های اکشن و ماجراجویی نیازی به کمک ندارند. ساختار فیلمنامه جیمز وندربیلت برای شخصیت‌های اصلی مسیر جالبی ترسیم کرده، هرچند او از آثار قبلی حسابی الهام گرفته است، اندکی از Indiana Jones، کمی از National Treasure و حتی جرعه‌ای غیرمنتظره از The Da Vinci Code. شخصیت‌های منفی هم حضور دارند: بازرس عباس (آریان موآید) از طرف اینترپل و نماینده مرموز نگهبانان افسانه‌ای سرچشمه (ایزا گونزالس) که هر دو برنامه‌های ماجراجویان را به هم می‌ریزند.

ضعف‌های Fountain of Youth در همه‌جا قابل مشاهده‌اند

با این حال، هر وقت می‌خواستم صرفاً از تماشای فیلم لذت ببرم، مشکلات متعدد آن اجازه نمی‌داد. یکی از مقصرهای اصلی، دیالوگ‌ها هستند که اغلب گوش‌نواز نیستند و بد ادا می‌شوند. مقصر اصلی کیست؟ مشخص نیست. به نظر می‌رسد فیلمنامه با استفاده افراطی از دائرةالمعارف لغات نوشته شده و آهنگ بیان بازیگران هم با آن هماهنگ نیست. جایی که شاید قرار بوده رجزخوانی‌های روشنفکرانه شخصیت‌ها باشد، فقط تصنعی و نچسب از کار درآمده است. یا کارگردان، یا بیشتر بازیگران، یا هر دو نتوانسته‌اند این سبک دیالوگ را درست اجرا کنند.

عدم انسجام سبک بصری نیز مشکل دیگری است که به نظر می‌رسد از خود گای ریچی سرچشمه می‌گیرد. او همیشه عاشق جلوه‌های بصری بوده و گاهی این کارها حس «باحال» بودن را منتقل می‌کنند. اما بسیاری از این ترفندها در این فیلم بی‌هدف‌اند. مثلاً در Sherlock Holmes، استفاده از حرکت آهسته برای نشان دادن نبوغ شرلوک بود اما در اینجا، همان ترفند برای لوک اجرا می‌شود، بدون اینکه پشت آن منطق خاصی باشد. نتیجه فقط تقلیدی بی‌مفهوم است و فیلم Fountain of Youth از چنین لحظاتی پر است.

نکته بدتر اینکه جان کرازینسکی کاملاً در نقش خود اشتباه انتخاب شده است. ترکیب توانایی‌های کمدی و سابقه‌اش در نقش‌های اکشن ممکن است در نگاه اول انتخاب مناسبی به نظر برسد، اما او فاقد جذابیتی است که این فیلم به‌شدت به آن نیاز دارد. وقتی خبری از صحنه‌های اکشن نیست، چنین فیلم‌هایی باید از شیمی بین شخصیت‌ها تغذیه کنند  و زوج‌های اصلی (کرازینسکی و پورتمن که او هم در این نقش راحت نیست، و کرازینسکی و گونزالس که بسیار بهتر عمل کرده) آن‌قدر که باید، بینشان جرقه نمی‌زند.

آیا ریچی و تیمش واقعاً فهمیده‌اند چرا مردم این ژانر را دوست دارند؟

مهم‌تر از همه، و احتمالاً دلیل اصلی دوگانگی احساس من، این است که نمی‌دانم سازندگان فیلم اصلاً درک درستی از جذابیت‌های این ژانر دارند یا نه. گای ریچی کارگردان پرکار فیلم‌های اکشن است و در اینجا هم تمرکز را روی اکشن گذاشته که ایرادی ندارد. صحنه‌های اکشن خوب اجرا شده‌اند، به‌شرط آنکه زیادی سبک‌پردازی نشده باشند. اما فیلم‌های «شکار گنج» همیشه یک جنبه نخبه‌وار دارند که به نظر می‌رسد این فیلم کمتر آن را جدی گرفته است.

من شخصاً عاشق لحظاتی هستم که شخصیت‌ها درباره یک واقعه تاریخی یا افسانه‌ای توضیح می‌دهند که بعداً نقش کلیدی پیدا می‌کند و مهم‌تر از آن، خود شخصیت‌ها هم از بیان این اطلاعات لذت می‌برند. وقتی ایندیانا جونز درباره تابوت عهد حرف می‌زند، یا نیکلاس کیج در نقش بن درباره پدران بنیان‌گذار آمریکا صحبت می‌کند، چشم‌هایشان برق می‌زند. در این فیلم، این شور و هیجان کمتر دیده می‌شود. وقتی شخصیت‌ها در حال حل معما هستند، انگار فقط می‌خواهند خودنمایی کنند، نه اینکه واقعاً غرق در هیجان باشند. در حالی که اگر از ته دل مشتاق باشند، تماشایش برای ما لذت‌بخش‌تر می‌شود.

فیلم Fountain of Youth کاملاً هم از این جنبه تهی نیست و در بخش پایانی فیلم، همان فضای مورد انتظار من بالاخره پدیدار می‌شود. به همین خاطر است که هنوز نمی‌توانم قاطعانه آن را تحسین یا رد کنم. تنها چیزی که مطمئنم این است: تماشای این فیلم باعث شد دلم یک فیلم دیگر از این سبک بخواهد، فقط نه از این گروه سازنده.

منبع screenrant

source

توسط wikiche.com