تیم ناجی: جعبه‌ی سیاه بازاریابی در برابر بوروکراسی کره‌ای

سال ۲۰۱۰ دیل سون، مدیرعامل سامسونگ تلکام آمریکا در طول جلسه‌ای با صدای بلند گفته بود: «ما به خلاقیت بیشتری نیاز داریم!»

دیل که مستقیماً به جی. کی. شین، مدیر بخش موبایل گزارش می‌داد، مأموریت داشت وضعیت سامسونگ را در بازار آمریکا که باتوجه‌به محبوبیت بالای آیفون سخت‌ترین بازار شرکت محسوب می‌شد، بهبود دهد. او حرفش را با این جمله ادامه داده بود: «من کسی را می‌خواهم که روی بازویش پر از تتو باشد و گوشواره داشته باشد!»

وقتی دیل برای جذب یک مدیر ارشد بازاریابی جدید فراخوان داد، یک کارشناس جذب نیرو، تاد پندلتون را پیدا کرد. پندلتون در نایکی به‌عنوان بازاریابی غیرمتعارف شناخته می‌شد؛ استاد برندسازی و چهره‌ای متفاوت که تبلیغاتی غیرمعمول و شوخ‌طبعانه می‌ساخت و در بیان ایده‌هایش هم تیز و بی‌پرده بود.

بااین‌حال، تاد هرگز در یک شرکت فناوری کارنکرده بود و این صنعت را نمی‌شناخت. به همین دلیل شرکت برای تکمیل تیم، به سراغ یکی از متخصصان حوزه فناوری رفت: برایان والاس، بازاریاب دیجیتال سابق بلک‌بری.

پندلتون و والاس خیلی زود دست‌به‌کار شدند. این دو مدیر ۳۶ بازاریاب دیگر را به تیم خود آوردند و دفترشان را مثل یک «جعبه سیاه» اداره کردند.

مدیران بازاریابی سامسونگ دفترشان را مثل یک «جعبه سیاه» اداره می‌کردند

یکی از اعضای تیم گفته بود: «برای اینکه بتوانیم بعضی از این کارها را پیش ببریم، مجبور بودیم تا حدی بسته و درون‌گرا باشیم.» آن‌ها نگران دخالت‌های بوروکراسی کره‌ی جنوبی بودند و دیل سون هم با ایجاد یک سپر حمایتی در برابر دفتر مرکزی، به آن‌ها آزادی و فضای کم‌سابقه‌ای داد تا کارشان را پیش ببرند.

 سال ۲۰۱۱، در مقر آمریکای سامسونگ، پندلتون حدود پنجاه نفر را به جلسه‌ای فراخواند. او جلو رفت، روی وایت‌برد نوشت: «? = Samsung»

بعد پرسید: «ما کی هستیم؟ چه چیزی را نمایندگی می‌کنیم؟» سپس دور اتاق چرخید و از همه خواست ایده‌شان را روی تخته بنویسند. پس از اینکه ۵۰ جواب متفاوت گرفت، نگرانی‌اش جدی‌تر شد: «اگر خود ما به‌عنوان کارمند نمی‌توانیم جواب این سؤال را بدهیم، پس مصرف‌کنندگان هم نمی‌فهمند ما که هستیم.»

روی نمودار رقبا، درحالی‌که محور عمودی «استایل» و محور افقی «نوآوری» را نشان می‌داد، اپل و سونی در گوشه‌ی بالا سمت راست قرار داشتند؛ یعنی هم شیک بودند و هم نوآور.

اما سامسونگ هنوز قدرت برند لازم را نداشت: کمی روی محور استایل ارتقایافته بود، ولی در محور نوآوری خیلی به سمت چپ متمایل می‌شد. به‌عبارت‌دیگر، مشتری‌ها سامسونگ را فاقد هر دو می‌دانستند: «کمتر شیک، کمتر نوآور»، «کاربردی‌تر»، «با کیفیت و ارزش خوب».

باتوجه‌به اینکه اپل و سونی بر این فضای شیک و نوآور تسلط داشتند و باقدرت از آن محافظت می‌کردند، آیا سامسونگ می‌توانست روزنه‌ی راه‌گشایی پیدا کند؟

«پدیده بعدی» از راه رسید

بازاریاب‌ها در گروه‌های متمرکز تحقیقاتی و نظرسنجی‌ها، متوجه شدند که شکافی فزاینده بین دو اردوگاه وجود دارد: کاربرانی که از آیفون اپل استفاده می‌کردند و کاربرانی که گوشی‌های هوشمند HTC، سامسونگ و نوکیا را در اختیار داشتند که همگی با سیستم‌عامل متن‌باز و روبه‌رشد گوگل یعنی اندروید، کار می‌کردند.

source

توسط wikiche.com