خدایان مرگ، مانند «آنوبیس» (Anubis) از مصر باستان، «هل» (Hel) از اساطیر اسکاندیناوی و میکتلانتکوتلی (Mictlāntēcutli)، فرمانروای بیرحم جهان زیرین «آزتکها» (Aztec)، در فرهنگها و ادیان تمدنهای مختلف در طول تاریخ، نقش کلیدی ایفا کردهاند.
همه انسانهای جهان پذیرفتهاند که روزی میمیرند؛ طبق یافتههای باستانشناسی، فرهنگهای کهن در سراسر جهان راههای متفاوتی برای تفسیر مرگ، فقدان و اندوه به کار گرفتهاند که اغلب از طریق اسطورههایی مرتبط با خدایان مرگ ارائه شدهاند.
برخی از این خدایان ترسناک بودهاند. مردمان تمدن مایا در دنیای باستان باور داشتند که غارها دروازههایی به جهان زیرین هستند و همین باور منجر به خلق «کامازوتس» (Camazotz)، خدای مرگ شبیه خفاش، شد. احتمالاً این موجود از خفاشهای خونآشام عظیمالجثهای که زمانی در آمریکای مرکزی زندگی میکردند، الهام گرفته شده باشد. گفته میشد کامازوتس در یک دست چاقو و در دست دیگر قلب انسان حمل میکرده و قادر بوده قربانیانش را از روی زمین برباید.
با این حال، برخی دیگر از خدایان مرگ بیشتر شبیه قاضی بودند تا شیطان؛ حتی «هادس» (Hades) که در فرهنگ عامه اغلب بهعنوان موجودی شیطانی شناخته میشود، صرفاً وظیفه داشته بر جهان زیرین نظارت کرده و اطمینان حاصل کند که مردگان آنچه را که سزاوارش هستند، دریافت میکنند. آنوبیس، خدای مصری، نقش مشابهی داشته است؛ او ارواح را بهسوی ترازویی هدایت میکرد که در آن قلبشان با یک پَر سنجیده میشد. اگر وزن قلب با پر برابر بود، اجازه مییافتند به زندگی پس از مرگ راه یابند.
خدایان مرگ به فرهنگهای باستانی کمک میکردند تا درد از دست دادن عزیزان را تفسیر کنند و اغلب بهعنوان نمادی هشداردهنده برای زندگان محسوب میشدند تا آنها در زندگی رفتار خوبی داشته باشند و اینکه در مرگ با مجازات روبهرو نشوند.
۱. میکتلانتکوتلی، خدای مرگ آزتکها

آزتکها باور داشتند که انسانها پس از مرگ بسته به اینکه چه کسی بودهاند و چگونه مردهاند، به مکانهای متفاوتی میروند. کودکان و بیگناهان به «سینکالکو» (Cincalco)، بهشتی درون یک غار مقدس، میرفتند. کسانی که در نبرد کشته میشدند یا بهعنوان قربانی جان میدادند (همراه با زنانی که در حین زایمان میمردند) به بهشتی به نام «توناتیوئیچان» (Tonatiuhichan) میرفتند. آنهایی که بر اثر صاعقه، غرق شدن یا برخی بیماریها جان میدادند، به بهشتی به نام «تلالوکان» (Tlalocan) میرفتند.
سایر افراد باقیمانده به «میکتلان» (Mictlān)، عمیقترین سطح جهان زیرین آزتکها، فرستاده میشدند؛ جایی که تحت فرمانروایی خدای مرگ، «میکتلانتکوتلی» (Mictlāntēcutli)، و همسرش، «میکتکاسیهواتل» (Mictēcacihuātl) بود.
طبق افسانههای آزتک، میکتلانتکوتلی و همسرش در خانهای بدون پنجره زندگی میکردند که در عمیقترین گودالهای جهان زیرین قرار داشت و پر از خفاش، جغد و عنکبوت بود. در آنجا، میکتلانتکوتلی نقش داور مردگان را ایفا میکرد؛ افرادی که به میکتلان فرستاده میشدند، جزو مردگان محسوب میشدند. این افراد باید چهار سال را در آزمونهای دردناکی سپری میکردند که شامل چاقوهای «اُبسیدیَن» (چاقوهای بسیار تیز ساختهشده از سنگهای آتشفشانی اُبسیدیَن، خلأ بدون جاذبه، و رودخانههای صعبالعبوری بود که تنها در صورتی میتوانستند از آنها عبور کنند که زندگیشان را به شیوهای خاص گذرانده باشند.
آنهایی که به عمیقترین بخشهای میکتلان میرسیدند، باید تا زمانی که میکتلانتکوتلی تصمیم میگرفت به آنها اجازه دهد تا برای گناهان زندگیشان کفاره دهند، در حالتهای مختلف آگاهی، تأمل میکردند. در آن لحظه، خدای مرگ آزتک آنها را با آرامش ابدی پاداش میداد و روحشان را به نیستی تبدیل میکرد.

مرگ نقش مهمی در فرهنگ آزتکها ایفا میکرد و این موضوع برای میکتلانتکوتلی نیز اهمیت فراوانی داشت. هر سال قربانیهایی برای این خدا انجام میشد و امپراتور آزتک، «مونتزوما دوم» (Moctezuma II)، در جریان واقعه «فتح اسپانیاییها» (Spanish Conquest)، به امید آنکه از رنج در جهان زیرین جلوگیری کند، خواستار قربانیهای بیشتری برای میکتلانتکوتلی شد.
۲. کامازوتس، «خفاش مرگ» در فرهنگ مایا

مردم بومی «زاپوتک» (Zapotec) در مکزیک باور داشتند که غارها دروازههایی به جهان زیرین هستند و خفاشهایی که در اعماق آنها پرواز میکردند، نمادهایی از مرگ بودند. آنها به خدایی خفاشمانندِ مرگ باور پیدا کردند (این موضوع برای نخستین بار حدود سال ۱۰۰ میلادی ذکر شده است) و به نظر میرسد این باور بعدها از سوی قوم «کیچه مایا» ( K’iche’ Maya ) در گواتمالای امروزی پذیرفته شد است. قوم کیچه مایا بهشدت از خدایی به نام کامازوتس، خفاش مرگ، وحشت داشتند.
کامازوتس از خفاشهای خونآشام غولپیکری که زمانی بر فراز آمریکای مرکزی پرواز میکردند، الهام گرفته شده است، اغلب در حالی به تصویر کشیده میشود که در یک دست چاقو و در دست دیگر قلب انسان همراه دارد. نام این خدای مرگ از واژه «کامه» (kame) در زبان کیچه بهمعنای «مرگ» و «سوتس» (sotz) بهمعنای «خفاش» گرفته شده است. با این حال، دانشگاه ایالتی سام هیوستون به این موضوع اشاره میکند که گاهی نام او بهصورت «خفاش قاپنده» ترجمه میشود؛ زیرا این باور وجود دارد که کامازوتس قربانیانش را «میقاپید».
در واقع، شناختهشدهترین داستان درباره کامازوتس ظاهراً در کتاب «پوپول ووه» (Popol Vuh) نقل شده است؛ کتاب مذکور حاوی متنی مقدس است که اسطورههای آفرینش قوم کیچه مایا را در بر دارد. یکی از داستانهای پوپول ووه روایتگر این موضوع است که چگونه دو نیمهخدای دوقلو به نامهای «هوناپو» (Hunahpú) و «شبالانکه» (Xbalanqué) به چالش کشیده شدند تا شب را در «زوتسیلاها» (Zotzilaha) یا «خانه خفاشها»، سپری کنند. با اینکه آن دو بیشتر شب را با موفقیت در سلاحهای دمنده خود پنهان شده بودند، «هوناپو» (Hunahpú) زمانی که اوضاع آرام شد، سرش را بیرون آورد؛ در همین حین کامازوتس بلافاصله سر او را قاپید و گردنش را زد. کامازوس پس از انجام این کار و مرگ هوناپو، سر او را به جهان زیرین برد تا دیگر خدایان بتوانند از آن در بازی توپی خود استفاده کنند!

در ضمن دانشمندان باور دارند که کامازوتس در اسطوره دیگری از قوم کیچه مایا نیز نقش دارد؛ اینبار داستان به چگونگی دستیابی انسانها به آتش مربوط میشود. در این افسانه، خدایی شبیه خفاش با انسانها معامله میکند؛ آنها میپذیرند که زیر بغلها و پهلوهایشان را بدهند تا آتش به دست آورند. این موضوع، ظاهراً اشارهای است به شیوهای که قربانیان آیینی شکافته میشدند.
و با اینکه کامازوتس خدایی بهویژه ترسناک در میان خدایان مرگ است، او یکی از خدایان مرگ متعددی محسوب میشود که ویژگیهای حیوانی دارند.
۳. آنوبیس، خدای مرگ مصر باستان

نقش خدای مصری، آنوبیس، در طول چند صد سال تغییر کرد؛ اما این خدای شغالمانند با رنگ سیاه جوهری همواره با مرگ و مردن پیوند داشته است.
آنوبیس در ابتدا خدایی از جهان زیرین بود که وظیفهاش راهنمایی مردگان است. آنوبیس در برخی اسطورهها، ارواح را به «Hall of Two Truths» هدایت میکرد؛ جایی که قلب آنها با پَرِ متعلق به الهه «ماعت» (Ma’at) سنجیده میشد. اگر قلب سنگینتر از پر میبود، آن عضو بلعیده و روح فرد از هستی پاک میشد؛ اما اگر وزن قلب با پر برابر میبود، آنوبیس روح را به زندگی پس از مرگ راهنمایی میکرد.
با تغییر چشمانداز سیاسی و مذهبی در مصر، نقش آنوبیس نیز دستخوش تحول شد. او بهتدریج بیشتر با گورستانها و آمادهسازی مردگان برای دفن مرتبط شد. گاه کاهنان در هنگام مومیایی کردن، ماسکهایی از چهره آنوبیس بر صورت میگذاشتند؛ در آرامگاههای دره پادشاهان اغلب تصاویری از آنوبیس دیده میشود.

خود آنوبیس معمولاً بهشکل شغالی سیاهرنگ به تصویر کشیده میشده است. سیاه، رنگ خاک حاصلخیز و غنی نیل، نماد خوشاقبالی و تولد دوباره تلقی میشد. از سوی دیگر، شغالها به پرسهزدن در گورستانها و تغذیه از اجساد درحالتجزیه شناخته میشدند؛ بنابراین ممکن است آنوبیس بهشکل شغال درآمده باشد تا از مردگان در برابر بیحرمتی محافظت کند.
او گاهی با لقب «تِپی-جف» (tpy-djuf) یا «آنکه بر کوه خود است» شناخته میشود که به نقش آنوبیس در نگهبانی از دره پادشاهان اشاره دارد. اسطوره آنوبیس از این نظر، شباهتی به «سِربروس» (Cerberus) دارد؛ سگ هولناکی که در خدمت هادس، خدای مرگ یونان، بود.
۴. هادِس، خدای یونانی جهان زیرین

شاید یکی از شناختهشدهترین خدایان مرگ، هادس، خدای یونانی جهان زیرین باشد؛ او معمولاً با ریشی تیره و اغلب با کلاهخود یا عصا ترسیم شده و اغلب در کنار سگ ترسناک خود، سربروس، دیده میشود.
طبق افسانههای یونان، هادس و برادرانش برای تعیین قلمروهای خود قرعهکشی کردند. «زئوس» (Zeus) خدای آسمان، «پوسایدن» (Poseidon) خدای دریا و هادس خدای جهان زیرین شد؛ او بیشتر وقت خود را در آنجا میگذراند؛ به همین دلیل، یونانیان باستان او را «ناپیدا» مینامیدند.
البته با اینکه هادس دور از دید عمل میکرد، نقش بزرگی در یونان باستان داشت. وظیفه او نظارت بر جهان زیرین بود. با این حال، هادس به جز یک مورد بهندرت در اسطورههای یونانی ظاهر میشود.
بر اساس روایت یک افسانه یونانی، هادس در جهان زیرین احساس تنهایی میکرد و به همین دلیل، برادرش زئوس موافقت کرد که هادس بتواند با «پرسفون» (Persephone)، دختر زئوس، ازدواج کند. با این حال، نه پرسفون و نه مادرش، «دِمِتِر» (Demeter)، هیچ نقشی در این تصمیم نداشتند و هادس عملاً پرسفون را در حالی که روزی مشغول چیدن گل بود، ربود.
دمتر خشمگین و زئوس مجبور شد با هادس و دمتر توافقی انجام دهد. طبق این توافق، پرسفون بخشی از سال را در جهان زیرین نزد هادس میماند و باقی سال را نزد مادرش بازمیگردد. بر اساس افسانههای یونانی، زمستان زمانی رخ میدهد که پرسفون نزد هادس است و مادرش در سوگ نبود او عزاداری میکند و بهار و تابستان زمانی است که پرسفون بازمیگردد.
البته هادس در میان خدایان مرگ، چندان خبیث و ترسناک نیست. او برخلاف سایر خدایان ترسناک، بیشتر از اینکه یک روح شرور وسوسهکننده انسانها به سوی مرگ باشد، داور سرنوشت آنها است.
۵. شینیگامی، خدایان مرگ در اسطورههای ژاپنی که به «دروگر مرگ» نیز شناخته میشوند

در ژاپن، خدایان اصلی مرگ با نام «شینیگامی» (shinigami) شناخته میشوند. باور عمومی بر این است که شینیگامی گاه صرفاً بهعنوان راهنما و گاه بهعنوان ارواحی با نیات فریبکارانهتر، انسانها را به سوی مرگ هدایت میکنند. شینیگامیها اغلب با موهای بلند و سفید و کیمونوهای تیره به تصویر کشیده میشوند. آنها گاهی بهصورت موجوداتی کوچک و کودکمانند و گاهی شبیه زنانی بلندقد و استخوانی، توصیف میشوند.
واژه «شینیگامی» که از دو واژه «کامی» بهمعنای خدا و «شی» بهمعنای مرگ گرفته شده، نخستینبار در قرن هجدهم بهکار رفت؛ زمانی که در نمایشهای عروسکی «نینگیو جوروری» (ningyō jōruri) ظاهر شد. در این نمایشهای اولیه، شینیگامی شخصیتها را بهسوی مرگ و اغلب به سوی خودکشی هدایت میکرده است. با این حال، این موضوع محل بحث است که آیا شینیگامیها باعث مرگ میشدند یا صرفاً همراه شخصیتها در مسیر از پیشتعیینشده بودند.
در قرن نوزدهم، تصویر شینیگامیها بسیار تاریکتر شد. داستان کوتاه شینیگامی در کتاب مصور «اهون هیاکو مونوگاتاری» (۱۸۴۱)، آنها را بهعنوان خدایانی حیلهگر و بیرحم توصیف میکند که انسانها را با افکار تاریک بهسوی خودکشی وسوسه میکردند یا آنها را فریب میدادند تا به خود آسیب برسانند.
مفهوم شینیگامی با وجود ریشه در فولکلور چندصدساله، همچنان پابرجا است. این خدایان مرگ نقش مهمی در مجموعه مانگای «دفتر مرگ» (Death Note) و انیمه «بلیچ» (Bleach) ایفا میکنند. بهنظر میرسد مرگ برای نویسندگان و هنرمندان، موضوعی کاملاً شگفتانگیز است.
۶. موریگان، الهه هولناک مرگ در افسانههای سلتیک

خدایان مرگی که تاکنون نام برده شدند اغلب ترسناک هستند، اما تعداد کمی به اندازه «موریگان» (Morrígan) وحشتبرانگیز محسوب میشوند. موریگان ترکیبی از سه الهه است و یکی از چهرههای مهم در اسطورهشناسی «سلتیک» (Celtic) بهشمار میرود که گفته میشود در میدانهای نبرد پرسه میزند.
احتمالاً داستانهایی درباره موریگان برای سالها بهصورت شفاهی منتقل شدهاند؛ اما نخستین اشاره به این الهه حدود قرن هفتم میلادی، در «واژهنامه اُمولکانری» (O’Mulconry’s Glossary) آمده است. طبق روایات افسانهها او از سه شکل متفاوت تشکیل شده است که نماد دوشیزه، مادر و پیرزن هستند. این سه شکل با نامهای «بادب» (Badb)، «ماچا» (Macha)، و «نِمین» (Nemain) شناخته میشوند و هر یک نقش خاصی دارند.
بادب، که اغلب بهصورت کلاغی به تصویر کشیده میشود، بر فراز میدانهای نبرد پرواز میکند تا دشمن را بترساند و سردرگم کند. وجود او با خونریزی و سرنوشت مرتبط است و گفته میشود فریادهایش نشانه مرگ برای جنگجویان شریف است.

موریگان اغلب در اسطورههای سلتیک ظاهر میشود. در واقع، گفته میشود که «کوخولین» (Cú Chulainn)، جنگجوی افسانهای ایرلندی که از پادشاهی «اولستر» (Ulster) دفاع میکرد، پس از آنکه موریگان را نادیده گرفت، به دست او از پا درآمد.
موریگان هم مانند شینیگامی، تا به امروز مفهومی محبوب باقی مانده است. این الهه مرگ در بازیهای ویدیویی و کتابهای مصور ظاهر شده است که نشان میدهد قدرتهای هولناک او همچنان به قوت خود باقی هستند؛ اما موریگان تنها یکی از الهههای مرگ متعددی بود که فرهنگهای باستانی را به وحشت میانداختند.
۷. الهههای مرگ از سراسر جهان

بسیاری از فرهنگهای باستانی علاوه بر خدایان مرگ، به الهههای مرگ نیز باور داشتند. برخی از آنها پیشتر در همین مقاله ذکر شدند؛ الهههایی از جمله «میکتِکاسیهوآتل»، الهه آزتکی که همراه با همسرش «میکتلانتِکوتلی» (Mictlāntēcutli) فرمانروایی میکرد.
الهه مرگ دیگری به نام هِل وجود دارد که در «اسطورهشناسی نورس» بهعنوان الهه هولناک مرگ محسوب میشود. او فرمانروای جهان زیرین بود که با نامهای «هِلهِیم» (Helheim) یا «نیفلهِیم» (Niflheim) شناخته میشد و نقشی مشابه با هادس ایفا میکرد. در حالی که جنگجویان به «والهالا» (Valhalla) میرفتند، کسانی که بر اثر بیماری یا پیری میمردند، نزد او میآمدند. «اودین» (Odin) وظیفه تعیین «اقامتگاه برای کسانی که بهسوی او فرستاده میشوند» را به هِل سپرد.

در همین حال، در آیین هندو «کالی» (Kali) بهعنوان الهه مرگ شناخته میشود. کالی با چرخهی زندگی در ارتباط است و به همین دلیل اغلب با مفاهیمی چون «زمان، روز رستاخیز، عشق مادری، و مرگ» پیوند دارد. او معمولاً با پوستی آبی یا سیاه به تصویر کشیده میشود و به داشتن گردنبندی از جمجمهها و «دامنی از بازوهای انسانی» شهرت دارد.
کالی، الههای مرگآور که خواهان قربانی است، با «نفتیس» (Nephthys)، الهه مصری که وظیفه محافظت از مومیاییها را بر عهده داشته است، تفاوت زیادی دارد. نفتیس که با کرکسها مرتبط است، گاهی مادر آنوبیس، خدای شغالمانند مرگ که پیشتر توصیف شد، در نظر گرفته میشود.

با اینکه فرهنگهای سراسر جهان به شیوههای متفاوتی رشد کردند، همگی با چالش مرگ روبهرو بودند و هر یک، راهی برای تفسیر آن برگزیدهاند. خدایان و الهههای مرگ، در واقع، زاییده یک نیاز عمیق انسانی برای درک اندوه و فقدان هستند.
source