این اتفاق میتوانست پایان کار باشد. اما ویلسون که حالا به ریسک و سقوط عادت کرده بود، تصمیم گرفت دوباره همهچیز را روی برندش شرط ببندد. خانهاش را وثیقه گذاشت و وام گرفت تا برند را سرپا نگه دارد. شکست Superstar آخرین ضربهای بود که لازم داشت تا یک تصمیم قطعی بگیرد: دیگر هرگز به عمدهفروشی برنمیگردد.
استراتژی بازاریابی لولولمون بر پایه جامعهسازی و دهانبهدهان شکل گرفت، نه تبلیغات کلاسیک
با سرمایهی تازه، فروشگاه جدیدی افتتاح کرد؛ بزرگتر، روشنتر و در قلب محلهای شلوغتر. اما چالش تازهای ظاهر شد: فروشگاه برای آن مرحله از رشد برند بیشازحد بزرگ بود و موجودی کافی برای پر کردن قفسهها نداشت. برای پنهانکردن فضای خالی، ویلسون دیواری متحرک طراحی کرد تا بسته به تعداد محصولات و جمعیت مشتریان، محیط را کوچکتر کند.
در نهایت، او دریافت که برای ادامهی رشد، باید تنوع محصولات را افزایش دهد. «لولولمون» شروع به تولید تاپها، کیفها، متهای یوگا و لوازم جانبی کرد و تیمی از طراحان را برای مدیریت محصولات جدید به استخدام خود درآورد.
سه ستون استراتژی و فرهنگ برند
تا سال ۲۰۰۳، لولولمون بهتدریج، به مفهومی تبدیل شد که در آن مشتری، کارمند و مربی یوگا همپوشانی داشتند. ویلسون متوجه شد که برندش نه با تبلیغ، بلکه با تجربهی مشترک زنده میماند و همین موضوع، سه ستون اصلی استراتژی آیندهی شرکت را شکل داد.
تمرین یوگا و حس باهم بودن مهمترین استراتژی بازاریابی برند لولولمون بود
استقلال از عمدهفروشی: ویلسون برای همیشه از مدل فروش به واسطهها فاصله گرفت. لولولمون ترجیح داد رشد آهستهتر اما کنترلشدهتری داشته باشد تا بتواند تجربهی خرید را از ابتدا تا انتها خودش طراحی کند. این تصمیم فقط یک انتخاب مالی نبود، بلکه یک فلسفهی مدیریتی بود: برند باید «تجربه» را بفروشد، نه صرفاً کالا را.
ساختن جامعه بهجای تبلیغ: تبلیغات تلویزیونی و بیلبوردها هیچگاه بخشی از استراتژی لولولمون نبودند. فروشگاهها نقش شبکههای اجتماعی آن دوران را داشتند؛ محلی برای برگزاری کلاس یوگا، گفتگو دربارهی تغذیه و حتی نوشتن اهداف شخصی روی دیوارها. ویلسون کارکنان فروش را «Educators» مینامید، نه «Salespeople» زیرا آنها بهجای فروش، آموزش میدادند، گوش میکردند و الهام میبخشیدند. حس «باهم بودن» ابزار بازاریابی طبیعی برند بود.
نوآوری در پارچه و فناوری: درحالیکه رقبا روی طراحی ظاهری متمرکز بودند، لولولمون رقابت را در جایی دیگر تعریف کرد: در متریال. این شرکت بهجای خرید پارچه از تولیدکنندگان معمولی، روی تحقیق و توسعهی ترکیبات جدید سرمایهگذاری کرد. نتیجه، تولد پارچهای به نام Luon بود؛ ترکیبی از نایلون و لایکرا که خاصیت کشسانی بالا داشت، بدننما نبود و حتی پس از تمرین هم فرم خود را حفظ میکرد. این نوآوری، برند را از یک شرکت پوشاک به یک «شرکت فناوری مد» ارتقا داد.
سه ستون اصلی برند: استقلال از عمدهفروشی، ساختن جامعه، و نوآوری در پارچه
این سه محور نهتنها بنیان تجاری لولولمون را شکل دادند، بلکه هویتی خلق کردند که با مخاطبانش پیوند احساسی داشت. در آن دوران هنوز رسانههای اجتماعی وجود نداشتند، اما مردم داوطلبانه دربارهی برند حرف میزدند: نه برای تبلیغ، بلکه بهخاطر حس تعلق.
تا سال ۲۰۰۴، تیم مدیریتی فروشگاههای جدیدی در کلگری و تورنتو افتتاح کرد و نام لولولمون از یک فروشگاه کوچک در ونکوور به برندی ملی تبدیل شد: برندی که لباسهای یوگا را از استودیوها بیرون آورد و وارد خیابانها کرد.
source