زمینه‌های تاریخی و انگیزه‌های ساخت

در نیمه دوم قرن نوزدهم، امپراتوری روسیه با همه وسعت خیره‌کننده‌اش، بر لبه بحران ایستاده بود. شکست تحقیرآمیز در جنگ کریمه (۱۸۵۳ تا ۱۸۵۶) بیش از هر زمان دیگری ناتوانی این ابرقدرت را در برابر ارتش‌های مدرن اروپا آشکار ساخت:

ارتشی که نمی‌توانست به‌سرعت جابه‌جا شود، منابعی که در دل سیبری دفن بودند اما راهی برای بهره‌برداری نداشتند و شبکه حمل‌ونقلی که در مقایسه با انگلستان و فرانسه، بیشتر به قرون‌وسطی شباهت داشت.

درحالی‌که بریتانیا در سال ۱۸۶۰ بیش از ۱۶ هزار کیلومتر راه‌آهن داشت، طول خطوط ریلی روسیه تنها ۱۶۰۰ کیلومتر بود. شرایط سیبری به‌مراتب وخیم‌تر به نظر می‌رسید: منطقه‌ای عظیم که سه‌چهارم خاک روسیه را در بر می‌گرفت، اما جمعیت پراکنده‌اش در روستاهایی دور از دسترس زندگی می‌کردند؛ بدون جاده، بدون پل و تقریباً بدون هیچ پیوندی با نقاط دیگر کشور.

ارتباطات این سرزمین عمدتاً به رودخانه‌هایی چون اوب، ینیسی و لنا محدود می‌شد که آن هم فقط در تابستان ممکن بود. زمستان‌های یخ‌زده شش‌ماهه، هرگونه رفت‌وآمد را ناممکن می‌کردند.

تنها مسیر زمینی، جاده‌ی موسوم به «تراکت سیبری» بود؛ راهی خاکی و طولانی که از مسکو تا ایرکوتسک امتداد داشت و سفر در آن در بهترین حالت، سه ماه طول می‌کشید. از آن‌جا تا ولادی‌وستوک، مسافران غالباً فقط یک گزینه پیش رو داشتند: مسیر دریایی تا سواحل شرق آسیا. سفری که هم گران بود و هم ماه‌ها به طول می‌انجامید.

اصلاحات آغاز شده توسط تزار الکساندر دوم، از جمله لغو برده‌داری در سال ۱۸۶۱ و تشکیل شرکت‌های توسعه راه‌آهن، گرچه گام‌های مثبت و مؤثری بودند، اما به تحول بنیادین این امپراتوری منجر نمی‌شدند. روسیه همچنان به شبکه‌ای نیاز داشت که بتواند شرق را به غرب متصل کند؛ نه فقط از نظر جغرافیایی، بلکه اقتصادی، نظامی و سیاسی.

روسیه تزاری به شبکه‌ای نیاز داشت که بتواند به لحاظ جغرافیایی، اقتصادی، نظامی و سیاسی؛ شرق را به غرب متصل کند

 برای دولتی که می‌خواست سیبری را نه فقط حفظ بلکه توسعه دهد، این وضعیت غیرقابل‌قبول بود.

در همین زمان شرق آسیا به صحنه‌ی رقابت نفس‌گیر قدرت‌های جهانی تبدیل شده بود. آمریکا با تکمیل راه‌آهن بزرگ خود در سال ۱۸۶۹، حضورش را در اقیانوس آرام تثبیت کرده بود. بریتانیا در هنگ‌کنگ، فرانسه در ویتنام، آلمان در کیائوچو و ژاپن که قدرت نوظهور منطقه به شمار می‌رفت، همه به‌دنبال افزایش نفوذ خود بودند.

ژاپنِ دوران میجی، که از سال ۱۸۶۸ با سرعتی سرسام‌آور مدرن شده بود، در جنگ با چین (۱۸۹۴–۱۸۹۵) به پیروزی خیره‌کننده‌ای دست‌یافت و نشان داد که آسیا دیگر تحت سلطه‌ی صرف امپراتوری‌های کلاسیک نخواهد ماند.

در چنین فضایی بندر ولادی‌وستوک، تنها نقطه اتصال روسیه با اقیانوس آرام، بیش‌ازپیش شکننده به نظر می‌رسید و مقامات دولتی دریافته بودند که بدون خطی آهنین که این بندر را به قلب امپراتوری متصل کند، شرق دور برای همیشه از کنترل روسیه خارج خواهد شد.

از طرف دیگر محاسبات اقتصادی نیز نشان می‌داد که مسیر ریلی میان اروپا و آسیا می‌تواند زمان حمل‌ونقل کالا را نسبت به مسیر دریایی کانال سوئز تا حد زیادی کاهش دهد، مزیتی که می‌توانست روسیه را به بازیگری کلیدی در تجارت بین‌المللی تبدیل کند.

از ایده‌های اولیه تا تصویب طرح

ایده‌ی اولیه‌ی ساخت راه‌آهنی که مسکو را از طریق ایرکوتسک به رود آمور و درنهایت اقیانوس آرام متصل کند، اولین‌بار دهه‌ی ۱۹۸۰ توسط کارآفرین آمریکایی پری مک‌دونا کالینز مطرح شد و مورد استقبال مقاماتی مانند وزیر حمل‌ونقل روسیه، کنستانتین پوسیت قرار گرفت.

همچنین نیکلای موراویوف آمورسکی فرماندار سیبری نیز از حامیان توسعه‌ی شرق دور روسیه بود و مجموعه مطالعاتی برای ساخت راه‌آهن در منطقه خاباروفسک انجام داد.

source

توسط wikiche.com