انشای دانش آموزی از زبان شانه
انشای دانش آموزی از زبان شانه به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
موضوع: انشا ادبی از زبان شانه
من شانهام. موها، قصههای خود را برایم تعریف کردهاند. هر تار مو، یک راز داشت، یک خاطره. از شادیهای کودکانه تا غمهای بزرگسالی، همه بر روی من نقش بستهاند.
اولین باری که مرا در دست گرفتند، کودک کوچکی بودم. موهای نرم و لطیف او، انگار ابریشم بود. با احتیاط شانه میزدم و موهایش را به آرامی شانه میکردم. هر تار مو که از هم باز میشد، لبخند کوچکی بر لبان او نقش میبست.
با بزرگتر شدن او، موهایش بلندتر و پرپشتتر شد. گاهی اوقات، موهایش گره میخورد و شانه کردنش سخت میشد. اما من صبور بودم و با حوصله، گرهها را باز میکردم. در آن لحظات، او به من تکیه میداد و از من میخواست که برایش قصه بگویم. من هم با صدای آرامم، برایش از پرندهها، گلها و ستارهها میگفتم.
بعدها، او بزرگ شد و به دختری زیبا تبدیل شد. موهایش دیگر کودکانه نبود. بلند و موجدار شده بود و رنگ آن را تغییر داده بود. او با دقت موهایش را شانه میزد و با انواع شانهها و برسها، مدلهای مختلفی به موهایش میداد.
من، شانه، در همه این سالها، همراه او بودم. شاهد شادیهایش، غمهایش، موفقیتهایش و شکستهایش. هر تار مویی که از دست میداد، برایم مثل از دست دادن یک دوست قدیمی بود.
گاهی اوقات، به این فکر میکردم که موها چه رازهایی را در خود پنهان کردهاند. موهای سفید، از روزگار گذشته و تجربهها میگویند. موهای فر، از شور و هیجان جوانی. و موهای صاف، از آرامش و سکون.
من، بیشتر از یک وسیله هستم. من یک تاریخچه هستم. من خاطرات بسیاری را در خود جای دادهام. من شاهد عشق و علاقه، شادی و غم، امید و ناامیدی بودهام. من بخشی از زندگی این خانواده بودهام.
اما حالا، سالهاست که آرام گرفتهام. موهای او کوتاه شده است و دیگر به شانه نیاز ندارد. گاهی اوقات، به گوشهای از اتاق پرتاب میشوم و فراموش میشوم.
من، همچنان منتظر آن روزی هستم که دوباره به کار گرفته شوم. امیدوارم روزی دستان کوچکی مرا در دست بگیرد و با کنجکاوی به من نگاه کند. امیدوارم روزی دوباره موهای نرم و لطیفی را شانه کنم و برایشان قصه بگویم.
اختصاصی-دانشچی
انشا از زبان آینه 🪞
source