گروه اندیشه: شامگاه جمعه، ۳ آذر ۱۴۰۲ در سی امین نشست در هاوس «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، نشستی با عنوان «زندگی، زمانه و کارنامۀ محمدعلی فروغی (ذکاء الملک)» با سخنرانی مجید تفرشی، مورخ و سند پژوه برگزار شد. در این نشست، علاوه بر تفرشی، افراد دیگری نیز چون مهرداد بادامچی، کوروش احمدی و شاهین زینعلی به بیان برخی نکات در مورد فروغی پرداختند. ۵ آذر، سالمرگ محمدعلی فروغی است. او در سال ۱۳۲۱ شمسی دیده از جهان بست. تفرشی در باره فروغی می گوید:« فروغی به عنوان ادیب و دانشمند و سیاستمدار در جامعه شناختهشده است؛ اما فروغی به عنوان دیپلمات، چه وزیر خارجه، چه نماینده در جامعه ملل و چه سفیر، کمتر در جامعه شناخته شده است؛ همچنین فروغی در مقام وزارت مالیه و عدلیه. در این زمینهها ناگفتهها و اسناد مختلف منتشر نشده، به خصوص مدارک خارجی زیاد است.» تفرشی در صحبت هایش تلاش کرد تا نقش فروغی را به ویژه در قدرت گیری استبداد منور، بازنمایی کند. او با تفسیر خود چهره دیگری از فروغی را نشان می دهد، فروغی ای که به فکر نجات کشور است.
دلایل رونق بررسی زندگی فروغی و منابعی خوب برای آن
مجید تفرشی در بخش اول صحبتهای خود گفت: بررسی زندگی فروغی در سالهای اخیر نسبت به دوران گذشته رونق بیشتری پیدا کرده است. این مسئله دلایلی داشته است: اول، بدست آمدن و انتشار منابع و اسناد جدید؛ دوم، زندگی او به عنوان یک الگوی اجتماعی و فرهنگی یک مورد مطالعاتی مهم است برای تمام کسانی که با هر موضعی علاقهمند به ورود به عرصۀ سیاست هستند. بنابراین فروغی با توجه به تعدد مشاغلی که داشته (در میان رجال سیاسی ۱۲۰ سال اخیر، از حیث گستره و تنوع مشاغل، کمنظیر است) میتواند برای اندیشهورزان و فرهیختگان و روشنفکران ایرانی جالب توجه باشد.
این مورخ تاریخ معاصر ایران به چند منبع مطالعاتی مهم در مورد فروغی اشاره کرد: پایاننامۀ یک دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا به نام احمد واردی که در سالهای اخیر با ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ تحت عنوان زندگی و زمانۀ محمدعلی فروغی منتشر شد، خاطرات تازهیاب فروغی که در مجموعه اسناد پراکندۀ کتابخانۀ مجلس بعد از انقلاب خریداری و جلد نخست آن به همت استاد فقید ایرج افشار منتشر شد، جلد دوم این خاطرات توسط آقایان دکتر افشین وفایی و پژمان فیروزبخش و نامههای محمدعلی فروغی که دکتر افشین وفایی و دکتر مهدی فیروزیان سال گذشته توسط بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر کردند.
از حمله تا ستایش
تفرشی درباره شیوه مواجهه متفکران با فروغی گفت: کارهایی که در مورد فروغی شده، در یک دوره بیشتر نقد و حمله به او بود به عنوان یک فرهیخته و روشنفکر فراماسون وابسته به حکومت سابق و عامل روی کار آوردن رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی. در سالهای اخیر هم بیشتر مطالب درباره او، حالت ستایش و تایید محض و بیچونوچرا داشت. بررسی عالمانه و بدون حب و بغض زندگی و کارنامۀ فروغی دشوار است.
مؤسس و مدیر هاوس گفتارها در فضای کلابهاوس، در بررسی زندگی و کارنامه فروغی گفت: اجداد فروغی در اصفهان یک خانوادۀ فرهیختۀ تاجر بودند و بین مخالفان، خانوادۀ فروغی معروف بود که یهودیزاده هستند. این اولین حملۀ رایج به فروغی و خانوادۀ او (خصوصاً پدر و برادرش) است. این مسئله خیلی متقن و مشخص نیست؛ ضمن اینکه به هر حال اجداد همۀ ما زمانی غیر مسلمان بودهاند. در مورد خانوادۀ او یک بحث دیگر هم مطرح است؛ اینکه آنها بابی ازلی بودهاند.
این مورخ تاریخ در باره اهمیت نسبت هایی که به فروغی می دادند گفت: وجه اهمیت این موضوع (ازلی یا یهودی بودن خانوادۀ فروغی) این است که نسلی از روشنفکران که خود را دلبسته و تابع فروغی و برادر او (ابوالحسن فروغی) میدانستند، با این اتهامات لطمه میخوردند. مثلاً در مستند اخیرا ساخته شده با عنوان «راه طی شده» که در مورد مهندس مهدی بازرگان بود، به این مسئله توجه شد؛ زیرا بازرگان خود را وامدار ابوالحسن فروغی میدانست و سازنده فیلم خواست از این طریق بازرگان را بی دین یا سست باور قلمداد کند. وجه دیگر اهمیت این موضوع هم بحث دینداری خود فروغی است. البته فروغی از حیث تدین، خودش ادعای آنچنانی نکرده بود و از سوی دیگر اقدام و بروز ضد دینی هم از وی بسیار بهندرت دیده شده بود.
زندگی علمی فرهنگی فروغی و ریاست مدرسه علوم سیاسی
تفرشی سپس به زندگی فرهنگی فروغی پرداخت و گفت: پدر فروغی (محمدحسین فروغی) که در دورۀ ناصرالدین شاه میزیست، از اولین کسانی بود که تمام زندگی خود را وقف فرهنگ، معارف و انتشارات کرد. او که روشنفکر، ادیب و روزنامهنگار بود، روزنامۀ «تربیت» را بنیانگذاری کرد. در این روزنامه به عنوان نخستین روزنامه فرهنگی غیردولتی ایران، تلاش میشد با اصلاحات فرهنگی و تغییرات بنیادین فکری، در جامعه تأثیر مثبت گذاشته شود. او همچنین در دارالترجمۀ دوران ناصری و بعد از ناصرالدین شاه فعال بود و آثار مختلفی را به نام خود و به نام دیگران، از جمله محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تالیف و ترجمه کرد. «ذکاءالملک» هم لقب خود او بود که پس از مرگش به پسر ارشدش محمدعلی فروغی منتقل شد.
او با اشاره به این که «فروغی در ابتدا علاقه داشت پزشکی بخواند و برای همین هم به دارالفنون رفت» افزود: او اما زود به این نتیجه رسید که به دلیل عدم امکان تحصیل در خارج از ایران، پزشکی دارالفنون به درد او نمیخورد. او از طریق همان دارالفنون و روزنامۀ تربیت و مدرسۀ علوم سیاسی، در حالی که خیلی جوان بود، ارتباطات گستردهای با روشنفکران و فرهیختگان ایرانی چون قزوینی و کمالالملک پیدا کرد. البته در همان جوانی در دارالترجمۀ دوران قاجار استخدام میشود و در سی سالگی که همزمان با سلطنت محمدعلی شاه بود، به جای پدر، به ریاست مدرسۀ علوم سیاسی، از اولین پایههای آموزش علوم انسانی جدید در ایران، میرسد. این مدرسه، محل کادرسازی سیاسی و دیپلماتیک ایران است. اینجا جایی است که نخستین بار به طور جدی، ذهن و روان فروغی را برای ورود به عرصۀ سیاست میسازد.
فروغی به مثابه رجل سیاسی و شماتت او توسط دکتر مصدق
تفرشی در این بخش از بحث خود، به نقش فروغی در دوران استبداد صغیر اشاره می کند. او می گوید: «در دوران استبداد صغیر، فروغی در حکومت نیست، اما کنار حکومت و البته همکار نسبتا پنهان مخالفان استبداد محمدعلی شاه است و مشغول تربیت نیرو است.»
این محقق تاریخ سپس به « اتفاق مهم قبل از مشروطیت که به واسطه آن فروغی وارد کنشگری سیاسی می شود» اشاره می کند: «یکی تأسیس لژ فراماسونری تحت عنوان «لژ بیداری ایران» است. این اولین لژ ایرانی است که ارتباط مستقیم و مستمر با لژهای جهانی دارد. در مورد فراماسونری همانند بابیگری باید این نکته را در نظر داشت که در عین انتقادات وارد به این دو، آنها برای برخی، در یک دوره نمادهایی از مخالفت با وضع موجود ایران بودند.»
او سپس به ذکر دلایل «ورود لژفرماسونری به ایران» اشاره می کند و می گوید: «تصور شماری از ایرانیان این بود که با آوردن فراماسونری به ایران، به عنوان یک نهاد لیبرال دموکراسی میتوانند با انسداد و استبداد سیاسی مبارزه کنند. البته در بین اینها افراد مزدور و وابسته و فرصتطلب هم بودند که بر آن بودند که از طریق محافل خصوصی باند بازی به مطامع خود دست یابند، اما شماری از کسانی که در ابتدای کار وارد لژ شدند، دیدگاه اول را داشتند. فروغی در دوران استبداد صغیر به عنوان مخالف حاکمیت قلمداد می شد، چیزی که قبلاً در زندگی فروغی سابقه نداشت و بعداً هم فروغی چنین رویکردی در قبال حاکمیت پیدا نکرد.»
تفرشی در ادامه بیان می کند «پس از استقرار مشروطیت، فروغی دو بار به وکالت مجلس رسید و یک دورۀ نسبتا کوتاه هم رئیس مجلس میشود. در اینجا دیگر فروغی به عنوان یک رجل سیاسی شناختهشده و حاضر در صحنه حضور دارد. باید دانست فروغی در تا آخر عمر خویش به خاطر تلاش برای نزدیکی به قدرت مورد شماتت و حسادت بسیاری بود. در کتاب نامههای محمدعلی فروغی یک نامۀ مهم وجود دارد که گیرندۀ نامه هم مشخص نیست، اما به واسطه ابراهیم حکیم الملک به دوستان و همفکران ذکاءالملک فروغی منتقل شده. این نامه بیانگر جو موجود علیه فروغی، به خصوص از سوی دکتر محمد مصدق السلطنه جوان است. این نامه که در مهر ۱۳۰۵ نوشته شده، فروغی اشاره میکند که چرا وارد سیاست شده است. در این نامه رویارویی فروغی با دکتر مصدق جوان قابل مشاهده است و فروغی، مصدق را به عوامفریبی و سیاهنمایی متهم میکند و به موارد اتهامی او پاسخ میدهد. پس دشمنی با فروغی مسئلۀ امروز و دیروز نیست و سابقه طولانی دارد.»
این سندپژوه بیان کرد: «بعد از فتح تهران، نکتهای هست که کمتر بدان توجه شده و آن نقش مهم پشت پرده «شاهسازی» فروغی است. هرچند فروغی در کنار رفتن محمدعلی شاه و به سلطنت رسیدن احمد شاه نقش جدی نداشت، ولی در انتخاب دو نایبالسلطنه احمد شاه جوان، علیرضا عضدالملک و ابوالقاسم ناصرالملک، به خصوص دومی، تأثیرگذار است. فروغی ظاهرا برای به قدرت رسیدن ناصرالملک با مقامات بریتانیایی رایزنی کرده و نظر مثبت آنها را جلب کرده بود.»
تفرشی در ادامه «به دو مقام مهم فروغی قبل از بروز جنگ جهانی اول» اشاره می کند «که در هر دو مورد نقش فروغی بسیار مؤثر است»؛ «در یکی تأثیر مهمی در مناسبات بینالمللی ایران میگذارد و در یکی هم در مسائل داخلی تأثیر میگذارد: وزارت مالیه (دارایی) و وزارت عدلیه (دادگستری). در دورۀ وزارت مالیه با تأیید ورود مستشاران خارجی به ایران خیلی تأثیرگذار بود. وقتی مورگان شوستر خزانه دار کل آمریکایی مالیه ایران با عوامل روسیه و بعد انگلیس درافتاد و شروع کرد به مالیات گرفتن از آنها و مبارزه با فساد و ناکارآمدی در نظام مالی دولتی ایران، دولت روسیه با حمایت بریتانیا به ایران اولتیماتوم میدهند که باید شوستر برکنار و از ایران اخراج شود. مجلس در برابر این امر مقاومت کرد؛ اما ناصرالملک با حمایت فروغی و همقطاران او در لژ بیداری ایران، برخلاف میل اکثر ایرانیان، شوستر را از ایران بیرون و مجلس سوم را منحل میکند. این دوره، یکی از خفتبارترین دوران تاریخ معاصر ایران است.»
تفرشی می افزاید: «چرا امروز مطمئن هستیم در ماجرای قبول اولتیماتوم روسیه و انگلیس، فروغی دخالت داشته است؟ زیرا سندی وجود دارد که از اسناد شخصی فروغی بدست آمده و منتشر شده است؛ این سند یک قسمنامه درون گروهی است و شاید مهمترین و آشکارترین سند دخالت اعضای لژهای فراماسونری در امور داخلی کشور و حمایت تمام قدر از تمکین و تسلیم ناصرالملک در برابر روسیه و بریتانیا در اخراج شوستر برخلاف رای مجلس شورای ملی است.در این قسمنامه، به ناریخ ۱۳ مارس ۱۹۱۱/ ۲۱ آذر ۱۲۹۰/ ۲۲ ذی حجه ۱۳۲۹، اعضای لژ بیداری ایران از جمله محمدعلی و ابوالحسن فروغی، خکیم الملک، شیخ ابراهیم زنجانی، حسینقلی نواب، معاضدالسلطنه و دیگران، در دفاع از ناصرالملک در جریان شوستر میگویند: “اعضای محترم لژ بیداری ایران … به سمت فراماسیون و به مناسبت هواخواهی ترقی و آزادی، به موجب این نوشته، تعهد میکنیم با قوه برادر محترم خود ناصرالملک نایبالسلطنه دولت دولت مشروطه ایران، در تمام مساعی که برای حفظ آزادی و استقلال مملکت ایران بخواهد به جا آورد، تقویت و معاونت نماییم و در هر موقع که جان و شرف آن برادر در معرض آسیب باشد، معنا و صورتا حافظ او باشیم.”»
تحول فکری فکری فروغی و شکل گیری نظریه استبداد منور
به گفته تفرشی، «در دوران تصدی وزارت عدلیۀ ایران در دوران مشروطه، فروغی قوانین مدنی را با حمایت علما و روشنفکران مصوب میکند و نظم و نسقی به دادگستری میدهد. ضمن آن که خود او در نگارش شماری از متون، قوانین و مقررات عدلیه نوین پسامشروطیت نقش مهمی ایفا کرد.» وی افزود: «وقتی جنگ جهانی اول آغاز میشود، فروغی جای پای سیاسی خودش را محکم میکند. زمانی که احمد شاه هجده ساله شد و یک هفته بعد جنگ جهانی اول آغاز شد، فروغی به تناوب وزیر میشود و البته به کادرسازی خود برای آیندۀ سیاسی ایران، به خصوص از مسیر مدرسه علوم سیاسی به عنوان مهمترین نهاد تربیت نیروی سیاسی، اجرایی و دیپلمات در ایران ادامه میدهد. فروغی اگرچه در دولتهای مستعجل دوران جنگ حضور داشت، ولی کنش سیاسی آشکاری از وی دیده نمیشود. نقطۀ عطف زندگی فروغی بعد از جنگ قرار دارد.»
تفرشی در مورد تحول فکری فروغی در این دوره اینگونه توضیح داد: «در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ بحث دنیای پساجنگ مطرح میشود و مهمترین وجه آن کنفرانس ورسای در پاریس، در سال ۱۹۱۹ و تشکیل جامعۀ ملل (سنگ بنای اولیۀ سازمان ملل متحد) است. فروغی به نمایندگی از ایران در نشستهای این کنفرانس شرکت میکند. اگرچه حضور ایران در این کنفرانس تاریخ ساز از سوی قدرتهای بزرگ، به خصوص بریتانیا نادیده گرفته شد. در مرحلۀ اول علیقلی مشاورالممالک انصاری وزیر خارجه و در مرحلۀ دوم نصرتالدولۀ فیروز (وزیر امور خارجۀ بعدی) در این کنفرانس حضور داشتند. فروغی با هر دوی اینها ارتباط داشت، ولی ابتکار عمل با فروغی بود. شکستی که هیات نمایندگی ایران در جامعۀ ملل با نادیده گرفتن مطالبات ایران خورد، بعد از اشغال ایران در دوران جنگ، برای فروغی خیلی سرنوشتساز بود و ساختار و بافت فکری او در جهت اینکه ایران به یک قدرت مطلقه، مستبد مصلح و دیکتاتور فرهمند تحت کنترل و نظارت خردمندان و فریختگان نیاز دارد، شکل میگیرد.»
این محقق حوزه تاریخ به زمینه های تحول فکری فروغی اشاره کرده می گوید: «ایران در جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد، اما باز هم مورد اشغال و یورش نیروهای بریتانیا، عثمانی و روسیه (در اواخر جنگ: شوروی جدید) قرار گرفت، نه بیطرفی ایران رعایت شد و نه استقلال ایران. بعد از پایان جنگ هم به دلیل بدخواهی و خودخواهی و سوء نیت و ایرانستیزی هیئت حاکمۀ بریتانیا و نیز تشتتی که در آن وجود داشت، هیچ گونه توجهی به موقعیت ایران و مطالبات ایران به عنوان یک کشور جنگزده و اشغالشده نشد و فروغی و یارانش نه مورد حمایت حکومت ایران قرار گرفتند و نه حکومت بلشویکی و انگلیس اجازه دادند مطالبات ایران مطرح شود؛ چه در مسئلۀ مناقشاتش با عثمانی (ترکیۀ جدید) و چه در مسئلۀ مناقشاتش با شوروی و بریتانیا.
دلیل اصلی این ناکامی ایران هم بریتانیا بود، اگرچه مسائل داخلی ایران هم بیتأثیر نبود. دولت بریتانیا در نزاع بین چرچیل جوان و کرزن (وزیر خارجه) تصمیم گرفت ایران هر خواستهای دارد باید مستقیم با انگلیس مطرح کند و در کنفرانس ورسای مطالباتش را مطرح نکند. زیرا آنها ایران را مِلک خودشان میدانستند و نفت ایران هم برایشان خیلی مهم شده بود. بخاطر نفت، خلیج فارس و هند، مطلقاً اجازه ندادند که فروغی مطالبات ایران را در جامعۀ ملل مطرح کند. لذا وزیر خارجۀ جدید ایران، نصرتالدولۀ فیروز یک سال در انگلیس بست نشست تا بتواند کمکی بگیرد و این کار منجر به قرارداد ۱۹۱۹ شد که شکست خورد. البته فروغی در این قرارداد نقشی نداشت. به هر حال ایران وارد دوران جدیدی شد که فروغی در جهت روی کار آوردن مستبد مصلح» در آن نقش بسزایی داشت.»
نقش فروغی در قدرتگیری رضاخان، محمدرضا شاه
این مورخ سندپژوه، در بخشهای دیگر صحبتهایش بهتفصیل از دوران به قدرت رسیدن رضا خان و مسئولیتهای کلیدی و تاثیرگذار فروغی در این دوران و سپس نقار رضا شاه با فروغی و خانهنشین شدن او و در نهایت نخستوزیری مجدد او و تلاشش برای پادشاهی محمدرضا سخن گفت و در پایان، مسئلۀ تعامل نخبگان و دانشمندان با حاکمان را در تاریخ معاصر ایران مورد بررسی قرار داد و گفت: «موضوع «خردمندان در خدمت خودکامگان» تعبیر جدیدی از کارل پوپر است، ولی عملا در رویۀ فروغی وجود داشت، ولی سوال این بود که در مورد اینکه شیوۀ خواجه نصیر که در خدمت هلاکوی مغول بود، چقدر میتواند تأثیر مثبت برای جامعه داشته باشد، تا حد زیادی مورد توجه بسیاری از افرادی قرار گرفته که در ایران، در صد سال اخیر وارد کنشگری سیاسی شدهاند.
سوال این است که آیا آن خرمند میتواند بر خودکامه تأثیر بگذارد یا بالعکس است؟ آیا خرمند میتواند حکومت را به سمتی که فکر میکند درست است، سوق دهد (مانند فروغی از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۵)؟ یا اینکه او صرفاً مطیع و خدمتگزار حاکم است (مانند فروغی ۱۳۱۴ که وساطتش در مورد یک شخص بیگناه، محمد ولی اسدی، هم بیتأثیر است)؟ این تفاوت، حد فاصل مشارکت یا عدم مشارکت خردمندان در حکومت خودکامگان است؟
تفرشی در بخش دیگری از سخنان خود به «نقش بنیادین فروغی در لابیگری با جناحهای مختلف داخلی و خارجی برای کودتا و برکشیدن رضاخان میرپنج به سردار سپه و رضا شاه پهلوی» پرداخت و گفت: «عجیب نبود که فروغی نخستین رییس الوزرای رضا شاه و سلسله جدید شد و به مدت ۱۴ سال در دوران پس از کودتا و ۱۰ سال پس از تغییر سلطنت در مناصب مختلف داخلی و خارجی بیشترین سهم را در استقرار سلطنت پهلوی و نهادهای مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن دوره داشت. به ویژه در دوران تصدی وزارت خارجه، علی الخصوص در مناقشه ناکام و نافرجام با دولت بریتانیا و شرکت نفت انگلیس و ایران، فروغی نتوانست از نفوذ و ارتباط خود با لندن در احقاق حق ایران در برابر استعمار بریتانیا استفاده کند.با این همه، در این دوران، فروغی در نهادهایی چون انجمن آثار ملی، جمعیت شیر و خورشید سرخ، اداره انتشارات و فرهنگستان و اقداماتی چون برگزاری جشن هزاره فردوسی به عنوان مهمترین کنش بین المللی ایران تا آن زمان در ترویج و تبلیغ فرهنگ و ادب ایران، نقش کلیدی و مهمی ایفا کرد.»
به گفته تفرشی، «به دلایل مختلفی چون احترام حداقلی باقیمانده بین شاه و فروغی، عدم هراس رضا شاه از فروغی (برخلاف تیمورتاش) و احتمالا حمایت بریتانیا از جان فروغی، او نه مانند عدل الملک دادگر تبعید و فراری شد، نه مانند علی دشتی به زندان افتاد، نه مانند علی اکبر داور مجبور به خودکشی شد و نه مانند تیمورتاش و سردار اسعد در زندان کشته شد. و در دوران پنج سال و هشت ماه خانه نشینی اجباری و حبس خانگی، فروغی توانست حجم بسیار زیادی از آثار علمی تالیفی، ترجمه و تصحیح متون را با کمک دستیارانی چون حبیب یغمایی صورت دهد. اموری که در طول حدود سه دهه و به خصوص ۱۶ سال ابتدای آن با فعالیت شدید سیاسی تمام وقت ، مجال جدی برای انجام و اتمام آن برایش نمانده بود.»
تفرشی در ادامه، «به واپسین حضور سیاسی فروغی در شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، و درخواست خاضعانه رضا شاه از فروغی خانه نشین برای قبول نخست وزیری و نجات سلطنت او پرداخت» و گفت: «فروغی در مدت کوتاه شش ماهه نخست وزیری خود، به عنوان رییس دولت کشور اشغال شده تلاش کرد کشور را در بحران موجود کنترل کند. پروژه اصلی فروغی در آغاز این سمت، منصرف کردن شوروی و بریتانیا از دیگر گزینههایی چون تغییر نظام به جمهوری و یا بازگشت سلطنت قاجاریه و جلب نظر آنان به سلطنت محمد رضا پهلوی ولیعهد به عنوان شاه جدید پهلوی بود. تقدیر آن بود که نام فروغی به عنوان اولین و آخرین نخست وزیر رضا شاه و اولین نخست وزیر محمد رضا شاه در تاریخ ثبت شود.»
کارنامه فروغی
تفرشی در بخش پایانی صحبت، خود «در بررسی کارنامۀ فروغی» گفت: « ما با یک روشنفکر خردمند مواجه هستیم که یک سه راهی پیش روی خود دارد: ۱- روشنفکر و فرهیخته میتواند همیشه با حکومت معارضه داشته و اپوزوسیون باشد و هیچ گاه زیر بار قبول مسئولیت در حکومتی که آن را سالم و صالح نمیداند، نرود. فروغی در دوران استبداد صغیر تا حد ملایمی این روش را برگزید. ۲- روشنفکر و فرهیخته و اندیشهورز به هر صورتی وارد حکومت شود تا وضع از آنچه هست بهتر شود یا لااقل بدتر نشود؛ بر اساس منافع ملی و تمامیت ارضی ایران؛ فارغ از اینکه حاکم چه کسی باشد. فروغی این کار را در بخش مهمی از زندگی خود انجام داد. از دورۀ قاجار تا پهلوی. فقط در دورۀ استبداد صغیر و در دورۀ پنج سال و اندی که اواخر حکومت رضا شاه اجباراً خانهنشین شد، این مسیر را طی نکرد. فروغی معتقد به مشارکت بود. علیرغم تمام بیمهریهایی که رضا شاه به او کرده بود، شهریور ۱۳۲۰ وقتی به او احساس نیاز شد، دوباره به قدرت برگشت. ۳- راهی که معمولاً روشنفکران و تحصیلکردگان ایرانی انتخاب میکنند: بیاعتنایی و بیتفاوتی نسبت به حکومت؛ تلاش برای اینکه از طرق غیر سیاسی خدمت کنند و با عافیتطلبی و تنزهجویی از صحنۀ سیاسی خودشان را سالم نگه دارند. علت این انتخاب آن است که یا جرئت ورود به سیاست را ندارند یا در عمل این کار را بیفایده میبینند. در نتیجه هیچ اثر مستقیمی بر عرصۀ سیاست نمیگذارند.»
تفرشی در ادامه می افزاید:«دو رویکرد نخست، هر یک جنبههای مثبت و منفی در تاریخ داشته است. در دورۀ رضا شاه چند ده نفر از فرهیختگان ایرانی را برای تحصیل به خارج فرستادند؛ بسیاری از آنها برمیگردند و چپ میشوند و ۵۳ نفر هستۀ مرکزی حزب توده را تشکیل میدهند. برخی از این افراد در دوران تحصیل جزء سرآمدان علمی ایران و بلکه دنیا بودند؛ اما وقتی وارد عرصۀ سیاست شدند، نتوانستند اثر مثبتی برای کشور داشته باشند و وقتی هم که از عرصۀ سیاسی کنار میروند و به تبعید فرستاده یا زندان میشوند، از جهت علمی هم تباه میشوند. همچنین کسانی بودند که از حیث علمی مقام بالایی داشتند و به قدرت هم رسیدند، ولی از حیث شأن علمی و مقام آکادمیک و تأثیرگذاری فرهنگی تباه شدند. دهها مثال در این زمینه وجود دارد که دانشمند با ورود به عرصۀ قدرت وجه علمیاش لکهدار شده است.»
تفرشی با تاکید بر این که «فروغی این راهها را تجربه کرد» افزود:« زندگی سیاسی فروغی از این جهت جذاب است که میتواند برای فرهیختگان امروزی یک نقشۀ راه باشد» افزود:« دانشمندان امروز چه راهی را در برابر قدرت انتخاب میکنند: انزوا و انفعال، همراهی، مقابله. »
چرایی همکاری فروغی با رضاشاه
شاهین زینعلی، پژوهشگر سیاسی، هم در این نشست در موضوع چرایی همکاری فروغی با رضا شاه سخن گفت و اظهار داشت: «فروغی شخصیتی چند وجهی است که یکی از وجوه او وجه اندیشمندانه اوست. او به عنوان یک اندیشمند در رفتوآمد میان قسمی محافظهکاری و قسمی لیبرالیسم بود. او عمیقاً به حکومت قانون، آزادیهای اساسی و حقوق فردی و طبیعی باور داشت و در عین حال حامی و دلبستۀ آداب و سنن ملی، نهادهای اجتماعی کهن و بخشی از ترتیبات اجتماعی نظام قدمایی بود.»
زینعلی افزود: «اما آنچه در مورد فروغی قدری ابهامآمیز به نظر میآید شکافی است که در ظاهر میان اندیشه و نگرش وی از یک سو و رفتار عملی او در عرصه سیاسی ایران به عنوان یک رجل سیاسی از سوی دیگر وجود دارد. این شکاف در خصوص حمایت از ظهور یک حاکم مقتدر نوگرا و آن چیزی که به نام «استبداد منور» میشناسیم به صورت کلی خود را نشان داد و به صورت مصداقی نیز در حمایت رضاخان سردارسپه و بعدها رضاشاه نمود یافت. در آستانۀ وقوع و پیروزی جنبش مشروطه نهاد سلطنت در ایران دچار چنان تقلبی شده بود که به جز قشری محدود از هواداران استبداد، هیچ پایگاه اجتماعی در اجتماع ایران نداشت و سنتیترین نیروها نیز از آن قطع امید کرده بودند. ازاینرو تازه پس از پیروزی جنبش بود که واژههایی مثل محافظهکار و رادیکال و دموکرات و غیره متداول میشود. کسانی مانند فروغی با وجوه اندیشهای که ذکر آن رفت با ایده برآمدن حاکم مقتدر و شخص رضا شاه به عنوان مصداق آن همراهی کردند تا ابتدا دولتسازی کنند و اولویت «حفظ ایران» را در نظر بگیرند.»
بیشتر بخوانید
ایران در دوره رضاخان چگونه تبدیل به یک پادگان بزرگ شد؟ / نظریه استبداد منور چگونه شکل گرفت؟
قتل پر رمز و راز نورچشمی رضاخان / پای انگلیسی ها به میان آمد
اسرار طلاق عاطفی انگلیس از رضاشاه! / بریتانیا از کدام رفتار پهلوی اول خشمگین بود؟
۲۱۶۲۱۶
source